انرژیک
سلام دوستان عزیزم
چند روز پیش داشتم به رفت و آمد و فرهنگ و افکار و عقاید ایرونی ها فکر می کردم که با مسائل چطور برخورد می کنند هر چی که بیشتر ریز می شدم بیشتر به قدر نشناسی و وقت کشی پی بردم آدم های زیادی دور و بر ما هستند که ما به خاطر تجملات نمیتونیم کنارمون داشته باشیمشون چون سیلورهامون دمده شده و.... ولی وقتی از دنیا که برن کلی حسرت دور و برمون میچینیم که آخی فلانی فوت کرد زود خودمونو جمع و جور می کنیم که ختمش کی هست ؟ فوری مرخصی استعلاجی می گیریم که بریم جنازشو از سردخونه بکشیم بیرون ، نمیدونم چی شد که یهو اینطوری شد !!! لازم بود که اینطوی بشه !!!!! مثلأ اگر کاسه بشقابمون برند فلان ، فلان کشور نباشه کسی سر سفره میشکنشون !!!! از وقتی تجملات پاش به سفره ها باز شد محبت ها تلفن شد و بعدشم اونم قطع شد ،عید دیدنی ها محدود به خواهر و برادری شد ، بابام میگفت مادرم دستمو می گرفت می برد خونه خواهرشوهر خواهرزادش !!!!! کی ؟ ۴۰ روز بعد عید !!!!! اما الان چی ما عید امسال ففط خونه مادربزرگم و خاله هام و یه داییم رفتیم و والسلام فقط همینا آرزو کردند سال خوبی داشته باشیم یه دعا کجا و دعای یه خاندان کجا !!!!! اون خالم که سرطان خوشه ای گرفته بود امسال اصلأ تلفن و برنداشت که بگه سال نو شما هم مبارک ما داریم می زیم خونه ی فلانی مثلأ یه بهانه ای بیاره ، دخترش هم که جاری خواهرم هست هم نفس نکشید که ما یه خاله هم داریم تازه دخترخاله پسرخاله هم هستن البته میشه شوهرشو از پخمه ترین آدم ها نام برد اصلأ اختیار دار نیست طفلک پخمه ، همون خالم مبعث مشهد بودند ما دیروز فهمیدیم !!!!! تولد دامادمون هم بود و اونجا دعوت بودیم فهمیدیم خالم اومده خونه دخترش رفتیم پایین دخترخالم اومد جلو در انگار گرفته باشن یه سیر کوبیده باشنش به قول مادرم شبیه عمر بود و فوری چپید تو آشپزخونه !!!! اما اون جاریشون که غریبه ست اینطور نیست به قول خواهرم این از رده خارجه !!!!! پسرخالم اومد خونه یه دست داد و رفت تو اتاق خوابشون حتی موقع خداحافظی هم بیرون نیومد !!!!! میدونم یه روزی دلشون برای این روزا تنگ میشه ولی .... اون موقع نه من یه دختر ۲۴ ساله م نه خاله م نه مادرم این چهره رو دارند نمیدونم چرا آدما انقدر از هم دور شدند ؟!!!! چه چیزی باعث ؟
من میتونم بگم کاسه و بشقاب های من از دمده ترین ها خواهد بود چون کاسه کاسه ست یه چیزی باشه که بشه توش غذا ریخت خورد کافیه دنبال این چیزا نیستم یعنی تو همچین مغازه هایی اصلأ حوصله م نمی گیره دو ثانیه وایستم ولی خواهرم و مادرم. نفسشون میره حتی راجبش صحبت کنند تازگی ها دارم به طلا علاقه مند میشم
شما چی فکر می کنید ؟ چه چیزی به جز تجملات باعث ؟
تو خانواده های شما هم تجملات هست ؟