جادوی عشق یزدی


سلام 

چند روزی هست که کلیپی منتشر شده مبنی بر حضور یک کارشناس یزدی در برنامه صدا و سیما 

لازم به ذکر که من در انیستاگرام دیدم و برنامه رو ندیدم 

قشقرقی به پا شده  مبنی بر اینکه سرکار خانم کارشناس فرمودند یه روزی از روزها رو مشخص کنید که آقای همسر منزل تشریف دارند یک تشت آب یا شیر همراه با تزئین گلبرگ و گلاب و نمک  زیر پای ایشون بگذارید و ماساژ بدید و بعد روی حوله بگذارید و بوسه بزنید 

چند تا سوال پیش اومده برام 

ببخشید گلاب همون چیزی نیست که وقتی استفاده می کنند صلوات میفرستند ؟‌ خیلی شرمنده که ما صلوات می فرستیم و خیلی برای گل محمدی ارزش قائل میشیم و نمی تونیم اونو بریزیم پاهای همسر رو بشوریم 

یه سوال دیگه : نمک همونی نیست که مهریه حضرت زهراست ؟ میگن اگر نمک جایی بریزی باید اون دنیا با مژه هات جمعش کنی ، بعد نمک رو بریزیم تو تشت پای آقای همسر رو ماساژ بدیم !!!! 

شیر !!!! همون چیزی نیست که تو کارخونه میره کلی فرآوری میشه تا ما بتونیم باهاش ماست درست کنیم ؟ بعد ما اونو بریزیم تو تشت پای همسر و ماساژ بدیم !!!! 

گلبرگ بریزیم ؟!!! که چی بشه ؟ چی به دست بیاریم ؟ عشق و محبت آقای همسر رو ؟ چرا برای به دست آوردن یک چیز باید از چیز دیگری گذشت ؟ کی همیشه ها رو کنار این جمله میزاره ؟ چرا باید برای به دست آوردن عشق ، هزینه کنیم وقتی میشه از عقل استفاده رایگان کرد ؟ 

خانم کارشناس تمام گفته های روانشناسی درباره ازدواج رو زیر سؤال بردند ، یعنی چی ؟‌ در انتخاب همسر اشتباه کنیم و برای ماست مالی کردن انتخاب اشتباهمون تشت شیر تزئین شده بزاریم که کتک مون نزنه ؟ معتاده ما رو با حیوان اشتباه نگیره ؟ قوانین زیادی وجود داره برای رها شدن از آسیب های جسمی و روحی خانم هایی که چنین زندگی هایی دارند . چرا میخواید در جامعه شانه خالی کردن از اشتباه رو رواج بدید ؟‌ دردها کهنه بشن و دمادم ماست مالی کنیم !!!! با یک تشت شیر و گل رز !!! تا کی ؟ خب پای اشتباهاتون بایستید و دنبال راه حل برید تا کی پتو انداختن روی آتش ؟ 

امروزه روز که خواستگاری در طی چندین مرحله انجام میشه ، آشنایی و شناخت پیش از ازدواج هست ، دوران عقد ، مشاوره و کلاس های دوران عقد هست تشت شیر و گل رز خنده داره حتی از زبان یک کارشناس !!! 

این خانم میخوان جامعه به عصر ارباب و نوکری برگرده 

زن بشه نوکر و آقای همسر ارباب ! از گل هایی که به خودی میزنیم بر ماست ! 

عوض اینکه تکنیک های روانشناسی شخصیتی رو بگن به خانم ها دارند یاد میدن مردها از سنگ سخت تر ند باید برای به دست آوردن عشق شان پا روی غرور و شخصیتت بزاری تا دوستت داشته باشه ، اگر شرم نمی کنید بگویید نغوذبالله آقای همسر و بگذارید قبله و در مقابلش سجده کنید 

ضمنا توهینی هم به آقایون شد ، یعنی آقایون با یه تشت شیر و گل رز رام میشن !!!! 

خواهش می کنم از قرن ۱۶ به قرن ۲۱ بیاید ، با وجود علم روانشناسی و آزادی های فعلی خودتون مضحکه عام نکنید ، خودزنی نکنید 




Maryam
۸ نظر

بهای معشوقه

سلام و صبح بخیر 

تو اطرافیانم زیاد دیده بودم که وقتی ازدواج می کنند به کلی تغییر می کنند و این برای من اصلا قابل هضم نبود ، مثلا طرف چادری بود نامزد می کرد چادر و میزاشت زمین یا برعکس 

نمیدونم واقعا چه معنی میده که یک ازدواج به کل افکار و عقاید یه آدم رو تغییر بده ازدواج تکامل نه تغییر ، من به شخص هرگز تغییر رو در زندگیم نمی پسندم ، این تغییر به بهای چه چیزی هست ، معشوقه بودن ؟ امتیاز مثبت گرفتن ؟ برای اینکه یکی ما رو دوست داشته باشه ؟ اگر یه روزی کسی ما رو دوست نداشته باشه چه اتفاقی میفته ؟ کار ما کجا لنگ میشه ؟ تغییر کردن آدم ها به معنای دگرگون شدن ولی دوست نداشته شدن به معنای جذاب یا هر دلیل ریز و درشتی هست ، ازدواج به معنای قفس نیست ، متأسفانه مواردی هست که طرف با پدر و مادرش قطع رابطه می کنه یا خدای نکرده پدر و مادرش رو مورد بی مهری قرار میده چرا ؟؟؟؟ چون که همسرش دوستش داشته باشه !!! پدر و مادری که یه عمر زحمتش رو کشیده ،  یک ازدواج ببین چه ها می کنه با یک انسان ، پشت پا بزنی به پدر و مادرت یا بی احترامی کنه یا ناراحت شون کنی ازت ناراضی باشند که چی ؟ همسرت ازت راضی باشه ؟ 

یعنی بهای دوست داشته شدنت رو با اشک های پدر و مادرت بخری ، به جهنم که دوستت نداره ، به جهنم که دوست داشته نمیشی ، تمام مسیر زندگیت رو تغییر بدی که یه نفر بیاد باهات ازدواج کنه ؟ تمام حرف من والدین نیستند میخوام بگم این همه تغییر لازم نیست ، بعضی ها معلوم نیست تعریف شون از عشق چیه ؟‌ زن رو زندانی می کنند ، کتک می زنند !!!! میگن با پدر و مادرت رفت و آمد نکن !!!! شاید کسی باورش نکنه من مورد دیدم که داماااااد رو پدرزنش دست بلند کرده ، بیا و ببین چه آبرو ریزی کردند وای ، تو ازدواج تون دقت کنید هر کسی رو تو سرنوشت تون راه ندید حتی اگر شده هیچ وقت ازدواج نکنید چون همینی که ما اینجا هستیم صدقه سری پدر و مادرمون هست چون خیلی از یچه ها در کودکی از بین میرن به خاطر فقر و نداری ، نبود امکانات پزشکی و .... پدر و مادر خرج ما کردند تا ما رو به این جا رسوندند خیلی سخت که بخوای پشت پا بزنی یه همه چیز و اجازه بدی یه نفر غریبه جلوی چشات رو بابات دست بلند کنه حتی تف کنه ، انقدر خودمونو گم نکنیم بگیم ازدواج کردیمو تمام 

پدر و مادر ازت راضی نباشه صدسال بدویی باز گشنه ای 


Maryam
۱۴ نظر

زنان بیوه و مطلقه

سلام 

ضمن عرض تسلیت مجدد واقعه جانسور نفت کش سانچی میخوام یه سری موارد رو عنوان کنم 

یکی از مسائلی که بعد از این این مسئله یا مسئله های اطرافیان مون دور از انتظار نیست " بحث شیرین پیشنهاد صیغه " 

نمیدونم تا کی قرار که به زنان مانند بره زخمی نگاه بشه ؟ تا می فهمند بیوه ست یا مطلقه معنی نگاه ها تغییر می کنه ، صدالبته باز هم خاله زنک ها کاسه و کوزه رو سر زن می شکنند تو حتمأ بلند خندیدی چنین چیزی بهت گفتند ، حجاب کن ، چادر بپوش و .... 

وقتی کسی عزیزش رو پدر فرزندش رو از دست میده درونش مثل یک آتشفشان هست ‌، دیگه حداقل تو خیابون اذیت شون نکنیم ، خودم رو هم میگم که جایی مطلقه یا زن بیوه دیدم نگاهم خاله زنکی نباشه مثلا گوشیش زنگ خورد فکر بد کنم 

چند وقت وبلاگ یک زن بیوه رو می خوندم از ماجراهای اجاره نشینی می گفت ، نوشته بود رفته بوده خونه یکی از آشناهای دورشون رو اجاره کنه مرد حرف نامربوط زده ، همین مسائل باعث میشه زنان کمتری که واقعا زندگی تأسف بر انگیز که حتی از تصورش هم آدم منقلب میشه زندگی شونو به چنگ و دندان بگیرند که آخرش هم معلوم نیست اون زن و بچه هاش سرنوشت شون چی میشه ؟ مراقب نوع نگاه هامون ‌، معنی حرفامون باشیم ، اگر کسی اهل اون مسائل باشه خودش چراغ سبز نشون میده ، چرا پیشنهاد ازدواج بهشون نمیدن ؟ سطح نگاه مردم نسبت به زن مثل یه ابراز واسه ارضاء شدن هست ، تأسف بار واقعأ 

Maryam
۱۲ نظر

آب ، خاک ، هوا ، آتش

آب  ، هوا ، خاک ، آتش

آب 

- خاک 

چرا ؟ 

- چون انقدر یک دنده هست که مقابل هوا مقاومت کرد که قد علم کرد 

چندین هستی رو گرفت 

پس خاک 

-ولی  من میگم آب 

چرا ؟ 

چون بعد از آتش یه دندگی کرد و عشق رو پس نداد 

نه خاک 

- ولی باز میگم آب 

چرا ؟ 

چون میتونه واسه خیلیا گور باشه 

پس عشق را می سپاریم به آبی دریا 

ایران من تسلیت 



Maryam
۷ نظر

فقط یک بغل ساده ( صیغه موقت)



سلام 

این پست همان پست " دوست اجتماعی هستیم " صیغه کنیم یا نه ؟‌

تو این پست نظر شخصی خودم رو می نویسم مثل بقیه پست ها

یه پستی دیدم که یک دخترخانمی که مشخص بود سن کمی داشت نوشته بود می تونم بدون اذن پدرم با دوست اجتماعیم صیغه موقت کنم ؟‌ 

هر چی فکر کردم و پست رو مرور کردم چیزی جز هیجان ندیدم و فکر کردم بی منطق تر از این حرف هاست که بخوام کامنت بزارم 

علت گرایش جوانان به صیغه موقت چیست ؟‌

۱ : عدم مسئولیت پذیری (۱)

۲ : هیجانات زود رس 

۳ : سطح توقعات نجومی 

۴ : سکس (۲)

۱ : نمیدونم برای بار چندم خواهد بود که دارم تکرار می کنم ، رفتار آدمی از کودکی شکل می گیره ، بچه لوس هیچ وقت مسئولیت پذیر نمیشه ، از پنج سالگی باید شروع کنیم از کودک چیزهای کوچک و غیر مهم بخواهیم مثلأ نمکدان سر سفره آوردن ، لیوان جا به جا کردن در سفره و ..... بعد خرید نان و ..... وقتی که کار اشتباهی کرد باهاش برخورد در خور سن کنیم باید پای کارها و اشتباهاتش بایستد تا در سنین بالا حتی پای انتخاب ناآگاهانه اش بایستد و به دنبال راهکار برود نه شانه خالی کردن ، بچه پس انداختن هنر نیست ! دور خودت قطار کنی و رد شی بری 

هیچ آدم موفقی از بدو تولد موفق نبوده

شکست خورده بارها و حالا روی پاهاش ایستاده 

۲ : در دنیای امروز و همین لحظه نمیشه سبک زندگی سنتی و مدرن رو تلفیق کرد و اسمش رو سبک زندگی گذاشت 

انسان موجودی اجتماعی ست با افکار سنتی نمیشه بچه زا روانه جامعه کرد ، نخور ،نبین و نپوش دیالوگ های ۲۵-۳۰ سال پیش رو به فرزند روز گفت ، جرقه عشق و هیجان کاذب هر دو به یک شکل هست ، من با افرادی صحبت کردم که اصلأ نمی تونند با جنس مخالف ارتباط برقرار کنند ، لرزش صدا و اضطراب می گیرند همین دو واکنش می تواند باعث یک عشق کاذب بشود کسی که زندگی و دنیایش محدود به هم جنس های خودش بوده ، من دوستانی داشتم که ۱۴ ساله شون بود دوست پسر داشتند و کلاس های فوق برنامه رو نمیومدند و می رفتند با دوست پسرهاشون می گشتند یا به قول خودشون خیابون ها رو متر می کردند امثال همین دختران فاسدان فردا هستند کسی که هیچ تعریف از عشق و هوس ندارد 

همین لرزش صدا و استرس داشتن می تواند زمینه یک عاشقی بی اساس که میتوان در عشق های وقت کش جای داد قرار داد 

نمیگم دوستی با جنس مخالف خوب یا بد ، اما والدین باید به این مهم توجه داشته باشند محدودیت مصونیت نمیاره کمی آزاد بگذارید ، فوتبال دستی ، طناب کشی ، حکم و .... بازی های خیلی خوبی هستند می توانند با هم دیگر بازی کنند و خلق و خوی جنس مخالف رو بشناسند ، جنس مخالف هیولا نیست قرار نیست اتفاق بدی بیفته اگر والدین سر کیسه را شل نکنند دخترشان جایی که نباید روسری شو شل می کنه 

۳: هپروت جایی ست که منطق وجود ندارد همه چیز در آنی فراهم است اما واقعیت جایی ست که خیال در آن معنا ندارد ، در لحظه و روی سطح جامعه زندگی کنیم ، ماشین های لوکس واسه تعدادی از افراد هر شهر هست مهم اینکه ما جز اونا نیستیم مشخص نیست کی به اون ها برسیم مهم همین لحظه ست که داره میگذره نمیشه با ۲/۵۰۰ در آمد خودمون رو با کسی که ماهی ۷ تومان درآمد داره مقایسه کنیم ، من هرگز شبیه Amber laura heard نمیشم فقط میتونم اونو دوست داشته باشم و بک گراند تبلتم عکسش رو بزارم 

تلاش مهم ترین عنصر تبدیل هپروت به حقیقت هست ، تلاش کنیم تا به آن چه میخواهیم برسیم 

۴ : بدون هیچ گونه شناختی از بدن جنس مخالف و راه های لذت بخشیدن و لذت دادن وارد رابطه جنسی شدن اشتباه ترین کاری است که انسان می تواند در زندگیش انجام دهد 

ماهیت هر چیزی در این خلقت محدود به چند گزینه است ، وقتی سخن از عدم آگاهی از سکس به میان می آید عبارات اشتباهی چون : 

- میخوام با دوستم رابطه داشته باشم چون که من محبتی در خانواده ندیدم 

- شاید در رابطه به آرامش برسم 

- و ..... 

به دنبال چیزی دیگر در فعل دیگری گشتن اشتباه محض هست مثل این می مونه که در آن واحد داره زلزله اتفاق میفته شما به فکر لذت قهوه های ترک کافه کنجد باشید !!!!! طوفان در راه شما فکر قهوه ای ؟ مگه میشه وقتی زلزله  شدید بیاد با خاک یکسان میشیم کی می مونه ؟!!!! 

هر چیزی در جهان بهر کاری ست ، مشکلات تون رو حل کنید ، خداوند هیچ کسی رو‌ فراموش نمی کنه و خودش نمیاد تو زندگی ما گره کور بندازه جز خود ما ، فکر کن این کار را هم کردی و به خیال خودت به اون حس رسیدی فردا چی ؟ فرداهای متصل به آینده ت چی ؟ زندگی تو حلقوم دوست پسر یا دوست دخترمون نیست ، هیچ مادری هم با فرزندش  French kisses نمیره 

پس محبت رو در جای خودش بخواهید ، اوضاع استفاده از چیزهایی که طبیعت در اختیار انسان قرار گرفته چندان تعریفی ندارد ، هیچی از هم نمیدونیم ، همه چیز هم میخوایم 

چیزی که حقیقت محض جامعه ست اینکه به ازای هر پسر یک دختر بی گناه فاسد شناخته میشه ، آرامش در خانه هست اما در رابطه خیر 

تمام مشکلات ما اینکه استرس رو خودمون وارد زندگی می کنیم ، با رابطه های غلط ، دوست دختر یا دوست پسر داشتن روشن فکری نیست ، تو کافه مشغول باشین روشن فکری نیست ، عکس با رکابی و شورت عینکی یا شورت و لباس زیر تو انیستا گذاشتن روشن فکری نیست درست زندگی کردن در قالب طبیعت چیزی که خلقت ازت توقع داره روشن فکری ست ، حرکت هایی که خط بالا گفتم مثل گاز دادن و رد کردن چراغ قرمز که اصولأ با دشنام مواجه میشه 

بنده مخالف ۱۰۰ ٪ هر گونه توجیه شرعی هستم ، پیشنهاد صیغه موقت به دختر را برابر فحش رکیک به جامعه دختران میدونم ، حتی در امر آشنایی و ازدواج هم صیغه را صحیح نمیدانم ، دوره آشنایی یعنی تفحص افکار  و جهان بینی طرف مقابل نه بدن او ، اگر منظور نگاه حلال باشد پس باید بنشینیم تو خونه و پاساژ و خیابان نریم که مبادا چشم مون به نامحرم گره بخوره ، اگر صحبت از کش آمدن دل و حس های +۱۸ هست که بهتر بود با توجه به شرایط فرزندشون -۱۸ بند و بساط ازدواج شان را فراهم می کردند 


Maryam
۱۲ نظر

آن چه در خاکسپاری بزرگ خاندان گذشت

سلام 

بزارید از اول بگم ،  دیروز ساعت ۸:۳۰ صبح خاله م زنگ زد که پدرشوهرم فوت کرد امروز تو یکی از بیمارستان های تهران ، فردا خاکسپاری هست ، همه تعحب کردیم چرا این موقع صبح زنگ زده ؟! گذاشتیم پای غمگین بودن و صبحانه خوردیم من میخواستم آرایشگاه برم و با مادرم از خونه خارج شدم اون رفت خونه خواهرم من آرایشگاه ، برادرمم دنبال کارای ماشینش بود و پدرم هم رفت ختم یکی از دوستای قدیمیش ، تو راه یه مود عجیب دیدم یه پسر شلوار خمره ای پوشیده بود حالا اون به کنار قیافه گرفتنشو کجای دلم باید میزاشتم ، رفتم آرایشگاه نسرین گفت ۱۷:۳۰ بیا الان میخوام برم وقت ناهار ، دست از پا دراز برگشتم خونه کسی نبود داشتم ناهار میخوردم که مادرم اومد و نشست ناهارشو خورد بعد من ساعت ۱۷ از خونه زدم بیرون ۱۷:۴۵رسیدم آرایشگاه  موهامو کوتاه کردمو اصلاح و ابرو انجام دادم برگشتم خونه دوش گرفتم و کارای بعد از حموم انجام دادم و خوابیدم ، صبح ساعت ۸:۳۰ مادرم بیدارم کرد غمش یادم بود ، باورم نمیشد نازنین مرد زحمت کش الان مثل یک هدیه پاپیون زده شده بود که هدیه به خاک بشه همگی صبحان خوردیم برادرم گفت من با دوستم میام داشتیم حاضر میشدیم که خواهرم زنگ زد که ما حاضریم شما چطور ؟ ما هم گفتیم حاضریم ، بابام گفت من با اتوبوس میام گفتم آره حاضریم گفت پس بیاین پایین مادرم اصرار رو اصرار که پوتین بپوش گفتم مادر من اونجا محل فکر ، جای قر و فر نیست که ولی از آن جا که محضر جانان ارادت خاصی دارم قبول کردم پوتینامو بیرون آوردم و پام کردم میخواستم زیپ شو بالا بکشم سگک و چرم دور ساق پا کنده شد و به مادرم گفتم گفت پس ساده هاتو بپوش منم پوشیدمو اومد بیرون و در و قفل کردیم از پله ها رفتم پایین گفتم اوه اوه الان کاسه کوزه ها رو سر من خالی می کنند که تو داشتی قر و فرت رو درست می کردی زود پریدم بیرون سوار ماشین شدم و داشتم سلام علیک می کردم مادرم هم اومد بیرون و در ساختمونو قفل کرد و اومد سوار ماشین شد و راه افتادیم طرف مسجد حوالی مسجد سوزن مینداختی زمین نمیومد آخه خدابیامرز محبوب بود خیلی من جمله من خدمت شون ارادت داشتیم چه خودشون چه خانواده محترم شون کم نبودند مثل ما ، ماشین رو پارک کردیم رفتیم طرف مسجد بین سیاهی ها یکی از شوهر خاله هامو دیدیم و گفتیم خاله کجاست ؟ گفت تو ماشین اونا هم ما رو دیدن  و اومدن پایین و همو دیدیم این میان خیلی ها رو دیدم و رفتم سلام و علیک کردم اما خانواده خدا بیامرز رو ندیدم ساعت حدود ۱۰:۴۰ دقیقه آمبولانس رسید و سیاهی شکاف خورد ، آمبولانس وارد حیاط مسجد شد و خدابیامرز و آوردن پایین و نماز میت خوندیم و اون بنده خدا رو گذاشتن تو ماشین و منم هی آشنا و‌ فامیل میدیدم و سلام و علیک می کرم کم کم پسرای خدا ببامرز و دیدم کاملأ منطقی و معقول به نظر می رسیدند انگار از پیش آمادگی شو داشتند آخه این بنده خدا مدت ها رو تخت بود چند روز آی سی یو بود و دکتر گفته بود ببرینش خونه دیروز ساعت ۸ صبح حالش بد شده بوده بردنش بیمارستان ولی نشد که بمونه یه روز هم فاصله انداختن تا کاراشو جور کنند حاج آقا مدام پشت میکروفون از قول خانواده متوفی می گفت اتوبوس گرفتند هر کی وسیله نداره با اتوبوس بیاد هر کی هم وسیله شخصی داره با وسیله شخصی خودش بیاد شاید ۵ بار این جمله رو گفت راه بندان عجیبی راه افتاده بود اما خب جمعیت هم زیاد بود تا چشم کار می کرد پیر و جوان مشکی پوش به چشم میخورد رفتیم سوار ماشین شدیم هنوز از مسجد دور نشده بودیم که کنار ماشین دختر خدابیامرز پشت چراغ قرمز ایستادیم با سر سلام علیک و تسلیت گفتیم داشتم به ثانیه شمار نگاه می کردم که دیدم پسرش ( نوه خدابیامرز ) از پشت فرمون پیاده شد و رفت عقب نشست حالش بد بود صورتش خیس اشک بود همسرش جلو نشست حالم منقلب شد شاید اولین باری بود که می دیدم یه مرد گریه می کنه راه افتادیم و افتادیم تو اتوبان ، خب اتوبان است و ترافیک ماشین دنده سنگین هاش طبق معمول غر غر کردیم تا رسیدیم امام زاده به سمت آرامگاه خانوادگی شون نمیدونم اونا از کدوم طرف رفته بودند زودتر از ما رسیده بودند ما پیاده شدیم در آمبولانس رو باز کردند و صلوات فرستادیم و به عزت شرف لاالاالله می گفتیم تا رسیدیم به مقبره خدابیامرز باز هم آشنا و دوست و فامیل ولی خدا رو شکر خبری از رو بوسی نبود ، انقدر شلوغ بود ما نتونستیم جلو بریم و خیلییییییی دور تر از قبر ایستادیم دنبال مسیری بودم که کمی جلوتر بریم اما راهی پیدا نکردم یه دفعه متوجه پچ پچ دو خانم شدم سرمو چرخوندم دیدم یه خانم حدودأ ۵۳ ساله کنار قبر یه پسر متولد ۶۸ ایستاده و یه مردی هم اون طرف داره سعی می کنه با دستمال گل های خشک شده خاک رو تمیز کنه مادر ظاهرش خوب بود ولی معلوم بود از درون داغون ۶ ماه بود فوت کرده بود میون صحبت هاش با اون یکی خانم فهمیدم از این ویروس جدیدها که از کربلا اومده بود گرفته بوده یه روز از زور سر درد حالش بد میشه .... که مداح میکروفون رو گرفت حواسم رفت به اون ولی فکرم پیش اون خانم بود برگشتم بهش نگاه کردم گفت از ماه رمضون درگیر بودیم جالبیش اینجاست که دیروز بیستم تولدش بوده .

ولی انصافأ مداح نمره ش ۲۰ بود چنان سوزناک می خوند جیگرم خون شد آی سوزناک آی سوزناک ، جوری که داشتم واسه مردن بابام گریه می کردم اما خبری از شیون نبود بابا بنده خدا مریض بود این اواخر سطح هوشیاریش پایین بود ، معده ش رو سوراخ کرده بودند غذا میخورد اصلأ یه وضعی بود حالا این فی مابین یه پسره گیر داده آب معدنی بردارم نمیخوام شاید سه بار تعارف کرد  ، من خرما دوست ندارم نمیدونم ساعت چند کار تدفین تموم شد و طبق رسم مداح از آقایون خواست کنار برن تا خانم ها سر مزار برای قرائت فاتحه حاضر بشن مرد و زن ها قاطی شدند جمیعت زیاد بود به مادرم گفتم تو نمیای ؟ گفت تو برو جلو ، رفتم سر مزار چه عکسی ازش گذاشته بودند جالبیش اینجا بود که نگاهش به من بود فاتحه خوندم که برگردم پیش مادرم دیدم مادرم و خواهرم دارند میان من عادت ندارم کنار قبر بشینم دوباره دست رو ترمه خاک زدم و فاتحه خوندم بعد مداح بالای پنج بار گفت تالار فلان به آدرس فلان بیاین ، دخترکوچیکش ما رو دید گفت حتمأ بیاین ها ما هم گفتیم باشه جلوتر دختر بزرگشو دیدیم که داشت با یه آقایی صحبت می کرد و جمله ای گفت که منو به فکرا واداشت ، هر چی که خدا صلاح بدون ، اینم مصلحت پدرم بود البته خب اون مذهبی بود خانم جلسه ای بود برای من جمله ش سنگین بود ، چه جوری میشه پدرت رو تازه تو خاک گذاشتند بگی مصلحت این بود ، چند سال دیگه من میخوام تا به این طرز فکر برسم ؟ تو همین فکرا بودم که رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم تالار ، تالار زیبایی بود اولین بار بود اون تالار می رفتم جااااااااااااا نبود بشینیم داشتیم چشم می چرخوندیم میزخالی پیدا کنیم  همه پر بود الی صندلی هایی که پر نبود یکی از گارسون ها به مادرم گفت خانم شما چند نفرین ما هم گفتیم ۴ نفر من و مادرمو خواهرمو خاله م یه میز که چند نفر نشسته بودند نشون داد و رفتیم نشستیم من اون خانم ها رو نمی شناختم و راضی نبودم خواهرم گفت من میرم دستامو بشورم منم دنبالش رفتم انصافأ تو دستشویی هم شانس نداشتیم طبق معمول یکی خراب بود و چهارتای دیگه سالم بود که از گفت و گو ها فهمیدم از این حرفای من پیر نیستم و تو برو گفتم اوه اوه بزار من دستمو بشورم برم بابا خب برو دیگه حالا همشون هم بالای ۶۵ سال بودنا دستمو شستم از پله ها رفتم بالا رسیدم سالن دیدم نسکافه آوردند یه دستمال کشیدمو صندلی کنار مادرم نشستم ، آقا همین که نشستیم دختر رو به رویی رفت تو نخ ما اینو از نگاه های کش دار و لبخندهاش فهمیدم اما یه خط درمیون جواب لیخند هاشو‌ میدادم فنجون رو بردم بالا که دیدم خواهرم هم اومد و یکی از خانم ها گفت برفی که سال ۶۳ اومد دیگه تکرار نشد اون موقع خواهرم فوت کرده بود حالم دگرگون شده بود چطور با اون طوفانی که سرش اومده بود از برف سال ۶۳ به خوبی یاد می کرد!!!!! ناخودآکاه وسط حرف شون پریدمو گفتم خدا رحمت شون کنه فهمید که حرفش درست نبود خواست جمعش کنه گفت خواهرم خیلی مهربون بود و فلان و بیسار ولی دیگه حرفشو زده بود کم کم فنجون ها رو جمع می کردند که خاله م اومد دور میزها که همه پذیرایی شدند که همه پذیرایی شده بودند بعد سالادها رو آوردند سالاد فصل و کاهو بشقاب ها رو باز کردیمو داشتیم سالاد میخوردیم گفتند مردونه جا نیست آقایون میخوان بیان زنونه پشت سر من ۷-۸ تا صندلی که روش نوشته بودند سرویس ندارد بود مردا اومدند نشستد  پلو بعد مرغ رو آوردند خوردیم و مجددأ عرض تسلیت به خانواده عزادار جلوی در و اومدیم خونه 

Maryam
۶ نظر

عشق دکتر نیست

سلام 

این هم از پست عشق دکتر نیست 

بعضی از زوج ها در بین بحث هاشون همه چیز رو با هم قاطی می کنند و هر چی دلشون میخواد به هم دیگه میگن اعم از توین ه خانواده طرف مقابل بعد که دیگر حسابی خراب کردند گریه می کنند و میگن من تو رو دوستت داشتم و ..... کلی از این دست حرفا ، در این مواقع کنترل زبان تعبیری از عشق و آن اشک ریختن هاست ، اینکه در نهایت ادب و احترام در اوج قدرت از حقت دفاع کنی ،‌ عشق دکتر نیست که یک زندگی رو شرحه شرحه کنی و اون به دادت برسه و درستش کنه 

لطفأ زبانت رو کنترل کن ، سنجیده و منطقی و با ارائه دلیل با طرف مقابل صحبات کنید ، تن صدا بردن بالا چیزی رو حل نمی کنه جز اینکه طرف مقابل هم صداشو بالا ببره ، پیش از گفت و‌ گو حتمأ با خودتون خلوتی داشته باشید 


Maryam
۲۸ نظر

عشق چیست ؟‌


سلام دوستان عزیز 

یکی از دوستان از من پرسید به نظر شما عشق چیه ؟

من فکر می کنم عشق نام مستعار بسیاری از حس های خوب و دریافت انرژی مثبت از دیگران باشه ، لزومأ در رابطه ای به نام ازدواج هم نیست ، ما برای دوست داشتن هر چیزی مثل حیوان یا ویلا و ... از کلمه عشق استفاده می کنیم ، شاید تعریفش گم شده باشه اما من انرژی مثبت و‌ آرامش داشتن و جدا نشدن از چیزی که وابسته باشیم رو عشق می دونم 

Maryam
۱۰ نظر

حد و حدود کلامی در دوره آشنایی پیش از عقد

سلام 

در دوره آشنایی جایی برای احساس نیست ،‌ سعی کنید بیشتر به واکاوی شخصیت طرف مقابل بپردازید 

هرگز از کلمات لوسی مانند عجقم و گوگولی و جیگرتو بخورم و اینا به کار نبرید ، اگر کیس مناسبی برای هم باشید بعد از عقد زمان زیادی برای ابراز علاقه دارید 

توصیه ای ویژه دختران : هرگز شروع کننده پیام ها شما نباشید اجازه بدهید اولین پیام از سوی پسر باشد ، شما تماس نگیرید ، هیچ چیز بدتر از تماس گرفتن با نامزد و پاسخ ندادن پسر نمی تواند دختر را سرشکسته کند ، ممکن کیس مناسبی باشد ولی شما دلخور شوید و چیزی به او بگویید و او را از دست بدهید ، هرگز در تماس ها یا پیام ها از کلمات نگرانتون شدم ، دیشب شب بخیر نگفتین ، چه اتفاقی افتاده بود؟‌ هرگز از پسر نخواهید که شرح روز تا شبش را بگوید ، خب پیام نداده ست که نداده ست حتمأ سرش شلوغ است ، عاشق شده ست اسیری که نیست ، در صورتی که زیاد به پسر گیر بدهید یا ابراز علاقه کنید به شما خواهد گفت آویزون ، کمی مغرور و خودخواه باشید ، شمرده شمرده صحبت کنید ، روی تن صحبت هاتون تسلط داشته باشید ، موارد مشکوک رو در نظر بگیرید ، وابسته گی در دوران آشنایی جایز نیست چون ممکن است به خاطر علاقه پا روی منطق بگذارید 

رابطه آدم های اشتباهی : در دوره آشنایی اگر در طی شبانه روز یک پیام یا تماس رد و بدل نشود می توان به جدی نبودن یکی از طرفین پی برد ، بهتر است کات شود و همه چیز فراموش شود 

Maryam
۱۹ نظر

نقش چهره زیبا در ازدواج

سلام 

زیبایی چهره نه آنقدر بی اهمیت و نه آنقدر مهم که بخوای موارد دیگه رو چشم پوشی کنی 

باید آن را بعد از فرهنگ و اخلاق و رفتار و احترام و تحصیلات و حرفه قرار داد 

برای تشخیص یک انتخاب منطقی در ازدواج پاسخ دادن به یک سوال ما را کمک می کند 

۱ : 

اگر این فرد زیبایی ظاهر الانش رو نداشت قادر به ازدواج با او بودم ؟ 

اگر پاسخ مثبت بود یعنی ازدواج درست ولی اگر پاسخ منفی بود باید بیشتر فکر کرد یا ارتباط را قطع کرد 

فکر می کنم شما هم بتونید پیش خودتون مثال بیارید که خانم یا آقا بسیار خوشگل بودند اما زندگی زیبا و‌ خوبی نداشتند و منجر به طلاق شده 

یا برعکس این ماجرا هم هست بی شک دروغی بیش نیست که کسی بگوید فلانی حیف شد خوشتیپ و لاکچری رفت با کی ازدواج کرد ، خودشو حیف کرد ، اتفاقأ اون انتخاب درستی کرده چه ما فقط ظاهر طرف رو دیدیم که زشت اما طرف زیبا درست انتخاب کرده چون تشخیص منطقی داده که این خوشگل نیست ولی خیلی خیلی بهتر از خوشگل های هم سطح خودمه ، من با این آدم به خوشبختی می رسم 

۲ : اگر یک روزی خدای نکرده طرف مقابل من زیبایی اش را بر اثر سوختگی یا تصادف از دست داد قادر به ادامه زندگی با او خواهم بود ؟ 

به نظر من زیبا ترین موضوع برای عاشق شدن سیرت آدماست نه صورت آدما ، اگر عاشق اخلاق و مرام طرف مقابل بشیم قشنگ تره تا چهره ای که هر لحظه امکان از دست رفتن و یا پیر شدنش هست ، افراد زیادی هستند که سن بالایی دارند اما واقعأ عاشق هستند ، بیایم اونا رو الگوی خودمون قرار بدیم 

Maryam
۱۱ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان