چـنــبــره هــای خـوش و آب و رنــگ
سلام
زندگی همانند آن میوه فروشی که هر روز صبح به امید فروش میوه هایش کرکره ی مغازه اش را بالا میزند و یا علی گویان سراغ جعبه میوه هایش میرود و بهترین میوه هایش را بیرون مغازه بچیند نیست
ما مشتری های زندگی نیستیم که برویم جدا کن و سوا کن راه بیندازیم و در نایلون مان بهترین ها را بگذاریم بلکه ما عروسک های زندگی هستیم که هر وقت دلش خواست ما را بچرخاند
توی کوچه پس کوچه های این کشور پر از سرنوشت های خوب و بد هست به سرنوشت و زخم های یکدیگر نخندیم حالمان امروز خوش است و از آفتاب فردا خبری نیست
اگر کسی یک بار یا حتی سه بار در زندگیش شکست خورده پاهای او را به بند خرافات نکشیم که تو سرخور هستی یا شوهرکشی!!! ای وای امان از این چندگرم زبان که گاهی بد به دهانمان می چرخانیم و چه آتش ها به جان یکدیگر میزنیم
بیاییم خرافات شوهرکش و سرخور را کنار بگذاریم و بگوییم که سرنوشت او هم این بود آدم های زخم خورده محتاج ترحم و چشم های تنگ شده ی ما نیستند همین که به ان ها طعنه نزنیم کفایت است آن ها هیچ نیازی به ما ندارند
ما که حالمان خوش است و خوشبختیم چه میدانیم از آدم تک افتاده و بی عشق که زیر سایه ی بی شوهری و حرف های مردم چگونه استخوان هایش هزار هزار تکه میشود
ما عروسک های امروز و دیروز سرنوشت نیستیم کسی چه میداند سال بعد برایمان چه اتفافاتی رقم خواهد خورد؟ نه حال خوش و نه فرشته های خوشبختی پایدار خواهد بود و نه حال بد و بدبختی
مراقب آن چندگرم زبانمان باشیم که زمین به شدت گرد است اگر کسی را بسوزانی خودت هم میسوزی این قانون طبیعت