مشق عاشقی

سلام دوستان عزیزم ظهر روز سال تحویلتون بخیر و شادکامی
ان شاالله سال خوبی و آغاز کنید و تا پایان سال غم و غصه و مصیبت ردتونو نزنه ، دلتون خوش و لب هاتون خندون باشه
بیایم از امسال عشق و دوست داشتن رو پس انداز نکنیم حالا لازم نیست عاشق فردی بشیم بیایم عاشقی و بلد بشیم اگر عاشقی و مشق کنیم زندگیامون خیلی بهتر میشه
مثلأ شما علاقه خاصی به هپی چر تو اتاقتون دارید چطور باهاش برخورد می کنید ؟ یا مبل های استیل تون ؟ قطعأ اجازه نمیدید که کسی بهشون آسیب بزنه از همین جا علاقه شکل می گیره و زندگیتون بهشت میشه بعد تأثیر خاصی رو رفتار و تعاملتون با خانواده میشه کم کم متوجه اون حس خاص به پدر و مادر و خواهر و برادرتون میشه و بعدها که پله به پله روال زندگیتون جلو می ره اون آرامشه که همه میون تشویش هاشون دنبالش هستند پیداش میشه ، بهتر از هم دیگه می گذرید و گذشت می کنید به خاطر همون حس نابی که دارید نیازی نیست عاشق انسان بشید از اشیاء ، از حیوان یا ماشین تون از هر چیزی که انرژی مثبت دریافت می کنید شروع کنید
من عاشقی رو از سال ۸۶ یاد گرفتم و دارم سال به سال گسترشش میدم من اون سال عاشق یک جوجه اردک شدم ولی زود از دستش دادم یعنی دزدیدنش
من هرگز کسی رو که عشقمو ازم دزدید نمی بخشم چون همه زندگیم بود حالا نمی خوام خاطرات تلخمو زیر و رو کنم
امیدوارم امسال همه فردها زوج بشن و هیچ زوجی فرد نشه
نیمه های گمشده ها پیدا بشن و هم و کامل کنند
سالی پر از برف و بارون و هوای پاک باشه
مریضی و مصیبت رد هیچ کدوممونو نزنه
خنده عضو جدائی ناپذیر صورتتون باشه
مستأجرها صاحب خونه بشن
اونایی که ماشین ندارند ماشین دار بشن
اونایی که فینگیلی ندارند صاحب فینگیلی بشن
اونایی که تو راهی دارند سالم مسافر کوچولوشونو دنیا بیارند
هیچ پدر و مادری خانه سالمندان نره
هیچ پدر و مادری چشم به راه فرزندانش نمونه
هیچ کودکی از بیماری از دنیا نره
هیچ نوزادی سر راه قرار نگیره

باغ آرزوهاتون سبز بشه

همه اتفاقاتی که حالتونو توپ می کنه براتون همین امسال اتفاق بیفته























Maryam
۵ نظر

بهار فرمالیته

سلام دوستان عزیزم شبتون بخیر و شادکامی ان شاالله

از این که این پست رو می خونید ممنونم

خب سال ۱۳۹۵ هم داره نفس های آخرشو میکشه بهتر به خوب یا بدش فکر نکنیم و فکر قطار ۹۶ باشیم که چیزی به ترمز کردنش جلوی پای نمونده
ان شاالله که سال خوب و پر از خیر و برکت و روزی حلال داشته باشید و حسابی شاد باشید و خوش بگذره بهتون خصوصأ مسافرا
میدونم این روزای آخری همه دارند با خودشون حساب کتاب می کنند که با دنیا چند چند و چه اخلاقای خوبی دارند چه اخلاقای بد که تصمیمشونم روشن اما در خلالش شاید مسائلی هم باشه که توجه چندانی بهشون شاید نکرده باشیم ، مثلأ مسئله دور ریختن خورده برنج ها و اضافه های غذامون تو " سطل زباله " باشه شاید بشه به راحتی ادعا کرد که دردناک ترین صحنه دنیا وجود برنج در سطل زباله شهرداری باشه خب اگر واقعأ غذاتونو نمی خورید  اونا رو تو حیاط خونتون بریزید یا تو بالکن خونتون بریزید اصلأ نگران سوسگ و  حشره هم نباشید چون انقدر پرنده گرسنه آزاد هست که شما به محض دور شدن ار پشت شیشه میان و میخورند حالا من نمیخوام بشینم قصه حسین کرد شبستری تعریف کنم چون واقعیتش دلم براشون می سوزه یا مثلأ بالا پشت بوم خونتون بریزید یا هر جایی که فکر می کنید پرنده ها دسترسی پیدا می کنند بریزید من نمیخوام بگم ثواب داره و از این حرفای قشنگ قشنگ یه بار این کار و کنید ببینید چه حال توپی بهتون دست میده !!! یا مثلأ مرغ نوش جان می کنید استخوان هاشو سطل زباله نریزید تو نایلون جدا بریزید بزارید کنار جوب یا بقل درخت که گربه ها بیان بخورند شاید اون گربه یا سگ خیابانی بچه داشته باشه و نتونه اون استخوان ها رو پیدا کنه و شهرداری هم اونا رو می بره و در نتیجه اون گربه .... نمیدونم چی بگم والا به نظر من به جای اینکه بخوایم تأیید اینو اونو بگیریم که حالمون توپ شه اگر به دنبال تأیید حیوانات باشیم و دعای اونا رو بخوایم ببین چه زندگی کنیم به خدا ما زبون حیوونا رو نمی فهمیم اونا با خدا حرف می زنند و فراموش نکنیم که عقلشون نمی رسه شاید بخوان برای پیدا کردن غذا از این طرف خیابون به اون طرف خیابون بدوند که اون غذا رو از دست ندن ماشین بزنه بهشون ، این چیزا صحنه های دردناکیه ، انقدر ساده از کنارشون رد میشیم ، مثلأ گربه داره از تو جوب آب میخوره پیشته پیشته می کنند که بره خب مگه آزار داری !!!! به نظر من اینا ثبت میشه و خدا جوابمونو میده به خاطر همین حیوون آزاری هامون یا بی توجه بودن به کشته شدن یه گربه پا رو از گاز بر نمیداریم ثبت میشه خدا یه جایی تو کاسه مون میزاره ، که نفهمیم تقاص چیو داریم پس میدیم چون ممکن اون گربه بچه داشته باشه و اونا نتونند خودشون دنبال غذا برن یا مثلأ دوست خواهرم وقتی بچه بوده ماهی قرمز می خریدند ماهی رو می گرفته شکمشو باز می کرده ببینه توش چیه !!!! من نمیدونم آخه مرض داشته یا چی ، یا گنجشگ شکار کردن یا با تفنگ بادی به گربه شلیک می کنند خب این کارا چه معنی میده فکر کن خودتی یا بچه هاتن اجازه میدی یکی با تفنگ بادی به بچه ت بزنه هر هر بخنده !!!! درست نمی میره اما خب چه سودی واستون داره ؟ نمیدونم شاید برای شما هم اتفاق بیفتد و نگاه می کردید یا نه ، پسره مست بود تو جاده زد به چندتا گاو و رفت گاوها مردند چند سال بعد تو همون جاده ترمز برید و رفت تو دریا جایی که هیچ احدی نمی دیدش تک و تنها آخرش هم خودش مرد یا داستانی که واسه خانواده خودمون پیش اومده یعنی به نقل دارم میگم پدر بزرگ شوهر خالم داشته تو جاده می رفته زد به چندتا گاو و فرار کرده و چند سال بعد خدا بهشون یه دختر شیرین عقل داد الانم پنجاه سالشه !!! بابا نکنید این کار ها رو چرا باید تقاص اشتباهات یکی دیگه رو یکی دیگه پس بده !!!! ظلم کنیم چوبشو می خوریم میخواد هر کی یا هر چی باشه ظلم پایه نداره ، یه هفته فقط امتحان کنید حواسمون به برنج ها و استخون ها باشه و برای حیوون ها بریزیم تأثیرشو تو روح و روانمون ببینیم اگر اون حال توپ بهمون دست داد که ادامه بدیم اگر نداد که چیزی از دست ندادیم روز خدا هم تموم نشده دوباره رویه قبل و پیش بگیریم چطوره ؟ ما یه کاسگو داریم خدا شاهده نمیدونید وقتی تخمه شو عوض می کنم و آبشو عوض می کنم چه انرژی باحالی می گیرم ، وقتی که آبشو عوض می کنم سریع میره می خوره نمیدونید چه صحنه باحالیه ، یا مثلأ بهش بادام میدم می گیره پای چپش می خوره ضعففففف می کنم یا سه تا ماهی قرمز داریم نمیدونید وقتی آبشونو عوض می کنم و با شادی تو تنگ دور دور می کنند چه حالی میشممممم ، یه بار امتحان کنید آب ماهی و شما عوض کنید البته بزارید آب کنار که کلرش بپره آب از شیر بریزی میگن عمرش کم میشه و اینا ما سه چهار سال میزاریم کلرش بپره بعد آبشونو عوض می کنیم خیلی حس و حال خوبیه ، انقدر نسبت به اطرافمون بی تفاوت نباشیم تا نسبت بهمون بی تفاوت نباشند متأسفانه یه سری ها اخلاق بدی دارند موقع بدبختی شون که میشه یاد خدا میفتند و خدا خدا میکنند خب شما کجا دستی رو گرفتی که خدا هم دستتو بگیره ، البته من منکر مهربونیای خدا نیستم اما میگم رو داشتن حد و مرزی داره من خودم اگر یه جا گیر کنم برمیگردم عقب ببینم چه کاری میتونه شفاعت منو پیش خدا کنه اصلأ این ماه کار مثبتی انجام دادم که روم بشه صدامو بندازم سرم بگم خداااااااا این مراد منو بده !!! اگر هم کاری انجام نداده باشم میگم نه مریم خانم تو کاسه گدائی کی رو پر کردی که حالا کاسه گدائیتو

میخوای پیش خدا ببری ، خدا به کدوم کار مثبتت باید نگاه کنه !!! البته خدا همیشه هوامو داشته ها ولی همیشه شرمندم می کنه به خودش قسم
تو برای کدوم کبوتر لونه ساختی ؟
برای کدوم گربه استخوان ریختی ؟
برای کدوم سگ لونه ساختی که تو برف و بارون ها که زیر پتو انیستا آپ می کنی پاهاش یخ نکنه ؟
من باور دارم پرندگان و حیوانات با خدا حرف می زنند به جای اینکه زوم کنیم تو زندگی مردم و یا تأیید گرفتن دیگران دنبال این باشیم که رضایت طبیعت و حیواناتو به دست بیاریم
بهاری که قرار پرنده ای آواره شه ، گربه ای زیر ماشین جون بده فقط بهار گل هاست و باید گور آروغ های انسانیت زده مان را بکنیم و هارای هارای گریه کنیم چرا که بهار فقط به دور انداختن تقویم سال پیش نیست بهار یعنی همه طبیعت خوشحال باشند نه فقط خونه رو تا آسمون هفتم ببریم و بعد بیاریم پایین و خونه هم زنگ بزنیم فلانی عیدت مبارک این بهار نیست این فرمالیته ست










Maryam
۱۰ نظر

خدانشناس

سلام دوستای خوبم عصرتون بخیر و شادکامی

امروز یه مسئله ای و شنیدم که خیلی منو به فکر فرو برد و کلآ اعصابم باهام بای بای کرد آقای پدر می گفت یکی از آشناهای دوستش رفته بودن گوسفند بخرند دیدند یه گوسفند رو بسته بودند به درخت دیدند همش جفتک میزنه تو عذاب بوده بعد رفتند سمتش دیدن که راه مجرای دفع مدفوع و ادرارشو مسدود کردند که چی بشه مثلآ ده هزارتومان بیشتر بفروشن اینا هم فقط کتکش نزدند ، من نمیدونم اینا دینشون چیه ؟ به قرآن مجید ، به تورات ، به انجیل به هر چی که می پرستید هیچ " آدمی " از هیچ دینی به حیوان ظلم نمی کنه این عند نامردی !!! از دیدگاه عاطفی هم نگاه کنی ظلمه ، از دیدگاه منطقی هم نگاه کنی ظلمه ، از دیدگاه مذهبی هم نگاه کنی ظلمه چرا؟

۱:  دیدگاه عاطفی یه گوسفند بعد از پروسه بارداری بره هاشو دنیا میاره ما چیکار می کنیم ؟ بره ها رو بزرگ می کنیم و آمادش می کنیم و اونو از مادرش جدا می کنیم و می فروشیم و بلا استثنا ذبح و نوش جان میشه خب این وسط چه اتفاقی میفته بره رو از مادرش جدا می کنیم !!! من نمیخوام بگم چراها خب این چرخه حیات انسان هاست باید برای زنده ماندن پا رو شونه های هم بزاریم من منکرش نیستم ولی دیگه اینکارا ظلمه عند بی وجدانی

۲: از دیدگاه منطقی : انسان اگر وجدان داشته باشه باید توانایی بیان ریز و درشت یک روزش رو بگه باید به خودش جواب بده که آیا من این کار و که انجام دادم میتونم به کسی بگم ؟ اگر کسی بفهمه چه خطری منو تهدید می کنه ؟

۳ : از دیدگاه مذهبی : پول اضافه ای که از خریدار می گیره بابت چیه ؟ گلاب به روتون ، گلاب به روتون  بابت پشگل و ادرار ؟!!!

من جای اون ها بودم می رفتم فروشنده رو انقدر فحش میدادم انقدر فحش میدادم که گوسفند زبون باز می کرد می گفت به خاطر من ببخش بی وجدان ، بی معرفت

بعد اینا رفتند مجراشو آزاد کردند حیوان .... معلوم نیست چند روز ....

خدا از این طور آدما نگذره ، داغشون رو جیگر مادرشون بشینه الهی ، حیوون آزارها ، بی وجدان ها زورت به آدم نمی رسه اما به حیوون زبون بسته می چربه ! حالا چون زبون نداره تو باید هر کاری که دوست داری کنی !!! مرتیکه نفهم !!! خدا ازت نگذره ، حروم خور بی وجدان ، فکر کردی این حیوان زبون نداره هر کاری که دوست داری میتونی کنی زه خیال باطل خدا جای حق نشسته چنان تو زندگی درمونده بزارتت که نفهمی تقاص چیو پس میدی !!! الهی همه اون زجرهایی که با بی وجدانیت به اون حیوان دادی سرت بیاد ، دردشو بکشی !!! زورش به حیوون می رسه

من همیشه میگم پولی که با دزدی و کم فروشی به دست بیاد خون !!! دیگه چه رسد به حیوون آزاری ؛ خدا زبون حیووناست ، من هیچ وقت دلم واسه مصیبت کشیدن آدما نمی سوزه میدونید چرا ؟ چون که حتمآ یه جایی به یکی ظلم کردند دارند چوبشو می خورند من خم به ابرو نمیارم به من چه ! مگه خودشون داشتند یه جایی یه حرکت اشتباهی می کردند بودم که بشینم غصه بخورم به من چه ، من به بهشت و جهنم و اون دنیا هیچ اعتقادی ندارم بهشت و جهنم همین جاست کجا دنبالش می گردید خدایی که اون دنیا رو خلق کرده ناظر به اعمال و احوالات ما هست پس این همه مصیبت و ناملایمات می کشیم واسه چیه ؟ اون چیه !!! خدا مهربون تر از این حرفاست با این حرفا دیدگاه مردم نسبت به خدایی که مهربون خطابش می کنیم تغییر می کنه یه مهربون جهنم می سازه واسه عذاب !!! منطقی نیست .


Maryam
۱۲ نظر

آغازی نو

سلام دوستان عزیزم صبحتون بخیر و شادکامیو کلی انرژی مثبت

امروز ۲۵ اسفند سالروز تولد اینجانب می باشد پایان ۲۳ سالگی و آغاز ۲۴ سالگی و شروع یک سال دیگه از زندگی من با همه اتفاقات خوب و بدی که توش برام قرار بیفته ، من همیشه چند روز قبل از تولدم دچار دگرگونی میشم روی تموم روتین زندگیم تأثیر داره امروز که صبح بیدار شدم احساسم شبیه صبح های ۲۳ سالگیم نبود تازه سه ، چهار سال این اتفاق و کشف کردم نمیدونم شما هم دچار تغییر می شید یا نه !!! زمستون من بهار شما ، میگم خودمونیما منم وقت گیر آوردما چه روزی هم دنیا اومدم خخخخخ سه روز بعد تولدم یه اتفاق دیگه ای هم افتاد که تموم زندگی مادرمو تحت تأثیر قرار داد خدا رحمت کنه همه درگذشتگان و مگه میشه با یک نگاه یه عمر زندگی کرد ، مادرم داره همین کار سخت رو انجام میده البته هر دفعه که این اتفاق دوباره یادآوری می کنند ناراحت میشم ولی به روی خودم نمیارم تموم ویژگی های بدم رو دارم از شخصیتم می برم مثلأ میخوام از امسال دیگه کمتر از دیگران دلخور شم و دایره زندگیمو محدود به خودم کنم تا امسال مرک زندگیم خیلیا بودندذکه حرفاشون واسم اهمیت داشتند اما امسال سال بایکوت کرن همون افراد مهم ساده میگذرم اما از کسانی که سال ها قبل رنجوندنم هرگز نخواهم گذشت چون اگر کسی منو بشناسه میدونه آزارم به مورچه هم نمی رسه یا مثلأ تا امسال ملوم از هر لحاظ که نگاه کنی بودم اما امسال چشام باز شد دیدم نه انگار داره این دور و اطراف یه اتفاقایی میفته امسال دیگه مظلوم نخواهم بود ، از دروغ به شدت بدم میاد و خط قرمزم و اگر یکی مجبورم می کرد دروغ بگم غصه م می گرفت و به پت پت میفتام درست نمیتونستم مفهومو به شخص مورد نظر برسونم امسال دیگه به همه ثابت خوهم کرد واسه دروغ های مصلحتی رو من حساب باز نکنند ، راستی امسال میخوام خیلی کارهای دیگه ای رو که تجربه نکرده بودم تجربه کنم میخوام این حصار هراس و بشکنم هر چی شد شد دیگه من بچه نیستم ۲۴ سالمه ، اما یکی دو نفر هستند باور نمی کنند سنم رفته بالا آقا ، بچه که تو زمان زندانی نمیشه که بزرگ میشه هنوز میگن عمو چند سالته !!! دلم میخواد یه جوری بزنم تو گوششون که رقص آب دهنشونو تو هوا ببینند مسخره ها خب همون جور که ریش و سیبیلتون سفید میشه من هم سنم بالا می ره ، پدرم همیشه میگه بچه ها بزرگ میشن ما پیر میشیم ! امسال هر کسی این مدلی باهام حرف بزنه عین یه دختر ۱۴ ساله یه جوری بهش نگاه می کنم که خودش به پدر و مادر خودش اظهار فضل کنه ، امسال جدی تر از سال های قبل خواهم بود

چی شد چی نشد های روز تولدمو تا قبل از تحویل سال میام می نویسم تا یادگاری واسم بمونه و متنمو با سال آینده مقایسه کنم ببینم داستان ما چه جوریا بوده

فعلأ


Maryam
۴ نظر

پرستیژ

سلام دوستان عزیزم شب زیبای بارونیتون بخیر و شادکامی

امروز با آقای پدر تشریف بردم جایی کار داشتم و بعد از مکالمات رد و بدل شده گفتند باید به اون یکی شعبه مراجعه کنید ما هم دست از پا دراز تر راست شکم مبارکو گرفتیم و رفتیم سوار ماشین شدیم و اون یکی شعبه رفتیم و اون جا دو ، سه تا زن داغون نشسته بودند که پدر با اولین باجه رفت گفت با خ فلانی کار داریم گفتند که جلسه ست بشینید یه مرد هم زیر صندلی ها معلوم نبود قبر کیو می کند و به نتیجه نرسید بی خیال شد و رفت یه مرد اومد تو و معلوم بود خسته ش کرده بودند فلانی امضا کنه و از این کارای روتین اداری دیگه و دلتون نخواد مثه اینکه شلنگ و گرفته و پدر و مادر عزیزان متصدی و مورد لطف و عنایت قرار داده بود و متصدی هم ابرو در هم عین دیگ دمر نشسته بود و آخرشم کارشو ثبت کردند رفت طبقه اول تا بقیه مسیر اداری و طی کنه ما هم نشسته بودیم و نظاره گر من گفتم این زن الان هر کسی بیاد می پره بهش دیدم ارباب رجوع بعدی که اومد خم به ابرو نیاورد و کارشو رد کرد ما هم نیم ساعتی بود نشسته بودیم از آن جا که بنده توان نشستن طولانیو ندارم و موتور غر زدنم روشن میشه از اون یکی خانم ها پرسیدم کی خ فلانی میاد ؟ گفت اطلاعی ندارم ! منم تشریف بردم نشستم تا اینکه یه زن با چه قر و قمیشی از پشت متصدی ها رد شد من هم گفتم حتما همون دیگه ! بعد کاشف به عمل اومدیم که نه بابا این این همه قیافه میاد یه متصدی ساده ست دیگه قر و قمیشت دیگه چیه ؟ رئیس نیستی که فر به کمر میدی و لبخند ملیح میزنی ، خدا نکنه آدم منتظر باشه و از آن جایی که آشنابازی همه جا خوب است یه مرد ۳۴ ساله اومد و کم مانده بود متصدی به او بگه بیا جای من بشین !!! دقیقا اون هم با هما خانم کارداشت و با نیش با گفت جلسه ست و مرد از سالن بیرون رفت و با خانم .... پایین اومد و باهم وارد اتاق شدند و من وارد شدم و حرفای لازمو عرض نمودم اما راه به جایی نبرد و تشریف آوردیم در ماشین و اینجاهاش دیگه قابل پخش نیست خخخخخ خودتون تصور کنید بعد از یه ساعت علافی و کار بی نتیجه آدم چیکار می کنه دیگه خخخخخ اومدیم به طرف منزلو مامان خانم زنگ زد یه سری چیز میز میخواست و خریدیم اومدیم و بعدازظهر خونه رو تمیز نمودم و...


Maryam
۱ نظر

شاه نشین

سلام دوستان خوبم ظهرتون بخیر و شادکامی
دیروز با آقای پدر دو سه جا کار داشتیم تشریف بردیم و دو جاشو تونستیم بریم و جای بعدی به خاطر پایان ساعت کاری نتونستیم بریم و ساعت ۲:۴۵ خونه بودیم دیگه از کمر افتادما امروز دوباره یکی دو جا کار داشتیم صبح ساعت ۸:۴۵ پدرم اومد اتاق صدام کرد منننننننننم که ها حساب کنید دیگه شرح ندم با چه وضع و قیافه ای پاشدم چایی دم کردم و مادرم هم بیدار شد و صبحانه باهم خوردیم و رفتیم یه جا که بی ثمر بود ولی جای دوم کارمون حل شد و رفتیم بیمه و شلوغ بود و باید نوبت برمیداشتیم و ۲۰ تا منتظر می موندیم آقا من هر کسی و که میدیدم چهره هاشون آشنا بود نمیدونم چرا ؟ برای شما هم پیش اومده تا حالا ؟ همه آشنا بودند از دم !!!! فقط مشگلی که خیلی رایج شده بین کارمندا اینکه احترام بزرگترا رو نگه نمیدارند یه بنده خدایی اومد با دخترش که ۷۰ داشت و دخترش ۴۵- ۶ گفت دخترم ما بانک کار داریم اینطوری نمی رسیم به اون کارمون دختر کارمند صداشو انداخت سرش گفت : پدرجان پولتو کمتر خرج می کنی این همه اینجا نشستند !!!! خیلی از این برخوردش ناراحت شدم تو جای نوه ای بنده خدایی !!!! نمیدونم چرا مردم به یه پستی چیزی می رسند از خودشون بی خود میشن احترام بزرگتر در هر شرایطی واجبه شاه نشین نیست که شما اونور میزی ما اینور میز کیفتو که برداری باید از جایی که ما وایمیستیم رد شی پیرمرد رفتند نشستند انقدر دختر داغون بود جرأتشو نداشتم برم ازش بپرسم نوبت چند رفته ؟ از این اون می پرسیدم اما انصافأ رفتارش با من خوب بود یا اون یکی خانم اومد ۵۰ سالو داشت غر غر غر که موقع پول گرفتن خوب کارت می کشید موقع پس دادن جونتون در میره حالا این کار خانم بد بود به هر حال هر چیزی مراحلی داره شاید یکی بره الکی بگه من فلان بیمارستان بستری بودم !!!! ولی باز هم رفتار کارمند دیگشون خوب نبود ابرو به هم گره زد که چیو می کشند خانم کی می کشه هر کاری قانون داره !!!! کارشو راه انداخت و رفت خانم ،کارمند هم قهر کرد رفت تو اتاق !!!! کار خانم درست نبود ولی خدایی کار کارمند هم درست نبود جای مادرش بود ای بابا همه جور آدم پیدا میشه دیگه این جور کارا جنبه می خواد که بعضیا متأسفانه ندارند!!!! مهندسی برای خودت مهندسی ، دکتری واسه خودت دکتری ، هر کسی که دانشگاه می ره حالا برای هر رشته ای اولش میگه میخوام به ملتم خدمت کنم حالا چرا وقتی به مرحله خدمت می رسید خودتونو گم می کنید احترام هم خوب چیزیه !!!! هر وقت می خواید با کسی حرف بزنید به نگاه گذری به چهره طرف بندازید


Maryam
۳ نظر

ویترین

سلام دوستان عزیزم ظهر برفیتون بخیر و شادکامی

چند روز پیش پستی رو خوندم از یه وبلاگ که واقعأ منو به فکر فرو برد یه آقا پسری می خواستند اقدام کنند برای ازدواج و می خواستند تو خواستگاری به دختر خانم عنوان کنند که عکس از برخی مناطق خاص بدنشون به ایشون بدن !!!!! چون که هر پسری ایده آلی داره واسه همسر آیندش نمیدونم فاز بعضی پسرها چیه ؟ مگه اینجا اروپاست ؟ بعد نویسنده گفته بود بدون صیغه محرمیت کسی این کار و انجام نمیده ، بعد عقد هم من چنین کاری نمی کنم این طور آدما مورد اطمینان نیستن مطلقه گی خیلی بهتر از ترسون لرزون زندگی کردن با آدمی که فانتزی من نیستمو همش استرس داشته باشم خدایا این داره میره بیرون نکنه هیکل فانتزیشو تو خیابون ببینه خیانت کنه !!!! این خوشبینانه ش بودا بعدشم آقایون محترم ما دخترا ویترین نیستم که بیاید رنگ بندی و سایز بندی هامونو نگاه کنیم هر کسی استایلی داره و افکار و عقاید و غرور داره یعنی چی عکس بده !!!! من هنوز دختر بینون و هنوز باهاش کنار نیومدم یعنی چی چندتا خانم بیان هیکل منو برانداز کنند برن واسه یه پسر تعریف کنند !!! لباس خواستگاری هم من لباسی نمی پوشم که همه جامو چشم چرونی کنه !!!! از این اخلاقا ندارم یعنی اگر پسری به من بگه عکس بده آویزونش می کنم به دیوار چشاشو می کنم هدف دارت تازه هزارتا فحش خواهر و مادر هم نثار جد و آبادش می کنم مرده و‌ زندشو به فحش می کشم کاری می کنم مرده هاش سر بلند کنند بگن عذرخواهی کن از این خانم !!!! ما دخترا ویترین نیستیم ، لباس خواستگاریمم یه طوری می پوشم که زوم نکنه از این جور آدما بدم میاد !!! انقدر که پسرا میشینن فیلمای بلادکفر تماشا می کنند بعدشم من هیچ کاری نمی کنم تا ایده آل کسی شم ، من همینم که هستم من شخصیت دارم خودمو شبیه فلان خانم ها کنم که خوشش بیاد !!! میخوام ۱۰۰ سال خوشش نیاد مجردی شرف داره به ازدواج و این مسخره بازیاش ، مگه اونا خودشون بردپیت هستند که آنجلینا جولی میخوان اصلأ من حرص واسه اینجور کارا نمی زنم

Maryam
۴ نظر

جمجمه پوک

سلام دوستان عزیزم

امروز اصلا قصد پست گذاشتن نداشتم اما مسئله ای پیش اومد که دیدم بیان کردنش خالی از لطف نیست خواهرم خونه ماست میگفت تو باشگاهشون یه خانمی هست که ۲۳ سالشه ۸ ساله ازدواج کرده !!!!! یعنی ۱۵ سالگی !!!!! همش دارم پیش خودم ۲*۲=۴ میکنم که یه دختر ۱۵ ساله تو خواستگاری که تو اتاق میرن با هم صحبت کنند چه حرفی میتونه بزنه؟؟؟؟ اصلا از زندگی و فراز و نشیب هاش چه تعریفی داره ؟!!! اصلآ اون پسری که میره خواستگاری یه دختر ۱۵ ساله چه فکری پیش خودش می کنه !!!! اصلآ به چه امیدی خواستگاری یه دختر ۱۵ ساله میره !!!! مگه زندگی بچه بازیه !!!! دختر ۱۵ ساله باید واسه عروسکاش ماتیک صورتی بزنه ازدواج و زندگی شوخی نیست که عیب نداره بزرگ میشه می فهمه و فهمیده میشه کجااااااااااا پسره رو پیر می کنه تا بفهمه چی به چیه !!!! تازه بفهمه چی به چیه می فهمه چه اشتباهی کرده !!! من خودم صاحب فرزند دختر بشم اصلااااا به هیچ وجه من الوجوهی زیر ۲۰ سال اجازه نمیدم به ازدواج فکر کنه ۲۰ سالش شد راجبه ازدواج باهاش حرف می زنم کمکش می کنم تا معیارهاشو مرتب کنه خواستگار هم زیر ۲۳ سال حق نداره حتی زنگ بزنه بی برو برگرد رد می کنم تا مطمئن نشم دخترم به آمادگی لازم برای ازدوتج نرسیده اجازه نمیدم حتی حرف ازدواجو بزنه ، ازدواج قانون داره ، کشکی نیست که من نمیدونم اینطور پدر و مادرها تو جمجمشون چیه ؟؟؟ دختر باید ۲۳ سال به بعد به ازدواج فکر کنه و در صورت وجود خواستگار خواستگار خونشون بیاد !!!! چه خبره ؟؟؟ فکر می کنند شوهرش ندن می مونه رو دستشون نترس به لطف خدا خودش یه مسیری یه جایی جفتشو رونمایی می کنه بالأخره یکی سهمشه کسی تنها نمی مونه !!!! ظلم به قرآن نکنید این کارو

Maryam
۵ نظر

گلدان بی گل

سلام دوستان عزیزم ظهر جمعه زیباتون بخیر
شنیدین که میگن عقل که نباشه جان در عذابه ؟ چرا آخه بعضیا تا میشینن شروع می کنند به شر و ور گفتن ؟ یه نفر هست که هر بار خونه ما میاد از بسم الله ... ، از این چیزا میگه حالا من که نمی ترسم چون باور نمی کنم همچین چیزایی که اون میگه رو چون ترس از باور شکل می گیره ، چند وقت پیش خونه ما بودن دوباره شروع کرد از این حرفا من نترسیدم اما خب خواهرم خیلی ترسیده بود و تا چند روز طفلک هر روز خونه ما میومد تا ریمو شه از ذهنش حالا داستان من ، دیشب حوالی ساعت ۱۲ رفتم بخوابم تموم اون حرفا تو مغزم مرور شد !!!! انقدر تو رخت خواب نشستم بسم الله ، بسم الله گفتم که نگو ..... نگید بابا نگید عه ، میگفت یکی از آشناهاشون تو خونه شون از اونا هست و باهاش حرف می زنند و کلا داستانی واسه خودشود دارند !!!! خب به ما چه ؟  به طفلک خواهر من چه ربطی داره ؟ آخه چرا باید تو همچین خونه ای زندگی کرد ؟ به خدا این حرفا دلیل اثبات شیرمردیتون نیست به پیر به پیغمبر نیست !!!! این طور آدما مشگل روانی هم پیدا می کنند انقدر تو نخ این حرفان بابا بشینید زندگیتونو کنید !!! آخه از این چرت و پرتا چی در میاد ؟؟؟ زود خوابم برد من مشگلی ندارم چون حرفاشو باور نمی کنم که به مرحله ترس برسه منکر خلقتشون هم نیستم وجود دارند  اما دلم برای خواهرم می سوزه دخترش هم روانیه می شینه فیلم زامبی نگاه می کنه بعد جفت می کنه ناخون می جوئه و می ره تو اتاق مامانش اینا می خوابه خجالت بکش خرس گنده ۲۳ سالته زشت میری تو اتاق مامانت اینا می خوابی !!!! من فیلم ترسناک نگاه کنم نمی ترسم چون تو نخش نمیرم و قبول دارم این یه فیلم و تخیل هیجان انگیز یه کارگردان همین ، فقط از فیلم جنگیر خیلی می ترسم میدونید چرا ؟ چون که ۵ سال بیشتر نداشتم نشستم نگاه کردم الانم که ۲۳ سالمه بشینم نگته کنم نمی دونم واکنشم چیه ولی فکر کنم باز بترسم واسه اینکه من پا به پای هر سکانسش ترسیدم و گریه کردم ممکن اون خاطرات واسم ریوویو شه و بترسم آخرین فیلمی که ترسناک بود دیدم یه فیلم کانادایی بود اگر اشتباه نکنم ، محصول ۲۰۱۳ اسم فیلمش" ماما " بود خیلی هیجان انگیز و جالب بود من تنها نشستم نگاه کردم روی تخت خوابم نه خانی اومد نه خانی رفت ساعت ۸:۳۰ شب ۱۱ هم خوابیدم ولی چیزی و که دیگران برات تعریف کنند تخیل خودته و اون هم پیاز داغشو زیاد می کنه و تو هم تجسم می کنی بیشتر آدم می ترسه تا اینکه فیلم رو تماشا کنی حالا با هر دزی که می خواد باشه
سری که توش مغز نباشه مثه گلدون بی گل

Maryam
۴ نظر

کاتر رویا

سلام دوستان عزیزم شب همگی بخیر و شادکامی

خب شاید بشه با جرات تو صورت دختری که مدعی به ازدواج فکر نمی کنه و یا قبلا فکر نکرده سیلی زد

مگه میشه به ازدواج فکر نکرد !!! قضیه فقط " فکر کردن " خب یه عده به خاطر تحصیلات ازدواجشونو به سالهای بعد موکول می کنند پس هر دختری فانتزی هاشو داره و شاید راجبشون با کسی حرف نزنه ، به نظر من یه دختر از سن ۱۷سالگی تو فاز فکری ازدواج میره و ممکن دچار هیجانات هم بشه و کاری به این حرفا نداریم اما از ۲۰ به بعد به دنبال معنای واقعی عشق میره و برای خودش منطقو ترجمه میکنه و یه سری فاکتورهارو به دست میاره و از ۲۰ بعد هم ریز میشه تو زندگی و حرفای خانمای متاهل !!!! حالا لپ مطلب اینه خواهشا پسران گرامی عزیز دل مادر و پدر لطفا به توصیه های والدینتون پیش از پا گذاشتن در منزل دختری گوش جان بسپارید واکنشگرهای منطقتونو غیرفعال نفرمایید !!! شما اگر ۲۰ تا تی شرت پاره کردید اونا ۱۰۰ تا پیراهن پاره کردند دنیای یک دختر با دنیای پسرها متفاوت !!!! دختر اگر عاشق بشه تموم دنیاشو آرزوهاشو با شما شریک میشه دیگه تو رویاها وفانتزیهاش تنها نیست !!!! اگر واقعا  عاشق طرف هستید و به قول معروف شش گوش دلتون با این دختر تماس بگیرید و  دنیای سرد و تنهایی یه دختر و تکون بدید !!!  دختر اگر عاشق بشه عشقش حرمت داره !!!! انقدر ریلکس از احساسات یک دختر عبور نکنید ، عشق مثه اسید وقتی دامنگیرتون بشه چشتونو تخلیه می کنه و گوش هم درگیر چشم و دیگه آه و فغان اطرافیانو نمیشنوه !!! قلبی که جریحه دار شه با قوری زیبا و باکلاس شکسته فرقی نداره دیگه جاش تو زباله دون ، یه دختر واسه عاشق شدنش زمان و انرژی میزاره لطفا قبل از گفتن دوستت دارم از خودتون بپرسید که آیا این دختر همون دختر شهر رویاهای منه یا نه !!! اگر هست که بسم ا... اگر نیست پا تو خونه ش نزارم خوب فکراتو بکنید دخترا از ۲۰ سالگی به بعد به ازدواج و ملاک و معیار و اینا فکر می کنند اگر خواستگاریشون برید و همو بپسندید یهو وسط بامبول در بیارید نمیتونید با چهارتا سکه روح زخمیشو التیام ببخشید !!!



Maryam
۱۱ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان