فلنگ ها را باید بست
سلام شبتون بخیر و شادکامی
چند شب دیگر باید فلنگ را ببندیم و تشریف ببریم در ۲۴ سالگی !!!!
از الان تو این فکر هستم که از فردای تولدم چه چیزهایی و اگر بلد نباشم مورد مسخره دیگران قرار می گیرم ؟ چون بزرگ و بزرگ تر بودن فقط واسه سلام کردن نیست که یه سری آپشن ها باعث احترام گذاشتن میشه چه بسا که وارد یه شرکت یا اداره ای میشی باید واسه یکی کوچکتر از خودت از جا بلند شی و کلی تشریفات دیگه فعلا دارم رو یک سری اخلاق ها و رفتارم کار می کنم تا بتونم به معنای واقعی صاحب احترام شم ولی چیزی که هست از کپی پیست شدن خوشم نمیادا مثلا تو زندگیم الگو ندارم چون تعریف الگو رفتاری برای من با مردم متفاوت من میگم اگر قرار کسی الگو من باشه باید صبح تا شب کنارش باشم و قطع به یقین به یه سری تضادها می رسیم ... بعدشم هر آدمی باید " خاص باشه " یعنی اگر قرار باشه مثلا خانم x الگو من باشه از خانم x تو دنیا زیاد میشه و من جام خالی میشه تو دنیا من با اخلاق و رفتارم خاص میشم حالا یکی با حرفای خوبش یا بدش خاص میشه آدمای بد اخلاق هم خاص میشن اما جاشون تو ری سای کلبین ولی به هر حال !!!!!
دارم به این فکر می کنم ۲۴ سالگی چطوریه ؟ دخترهای ۲۴ ساله چه جوری رفتار می کنند ؟ حال و هواش چطوریه ؟ چه رنگیه ؟
میدونید چیه ؟ من هیچ وقت در مقام بزرگتر قرار نگرفتم و یکی از آرزوهای محالم این بود که جای برادرم باشم ببینم ریاست یعنی چی ؟ حال و هوای فرزند ارشد بودن یعنی چی ؟ اون خیلی از من بزرگتره کاش میشد یه معجونی بود که شب می خوردی صبح پا میشدی میدیدی جاهای آدما تغییر کرده تو شدی فرزند ارشد و اون شده فرزند آخر ، اون ابهتشونو دوست دارم ، حرف شنوی هاشونو دوست دارم اما ته طغاری بگه یه لیوان آب بده !!!! همه فیشو فوش می کنند که خجالت بکش و فلان اما فرزند ارشد هر چی بگه باید کوچیکتر انجام بده و اگر انجام ندی گستاخ و بی ادب حساب میای ، تو اختلافات هم که پیش میاد تو باید کوتاه بیای :-(