دلبر




سلام دوستان عزیزم 

بوی قورمه سبزی و لباس های رنگاوارنگش ، تبسم نگاه نگرانش وقت غذا خوردن ، غذاهایی که کم باشه و بهت مزه داده باشه اون کاندید که غذاشو بهت بده چون " سیر " رو به روت میشینه نون و ماست می خوره ، وقتی راهی دانشگاه و خوابگاهی تا زنگ نزنی خوابش نمی بره ، وقت سرماخوردگی هات یه لیوان آب بالاسرت میزاره ، وقت دکتر رفتنات التماس می کنه بزاری باهات بیاد اما تو از ترس بچه ننه نبودنت در و می بندی و میری ! هر جا زمین  خوردی گوشه چادر نمازشو بوسیدی ، قد کشیدی ، از اون هم رد شدی ، رد شدی که نگاهت نکرد و رفت و بعدها پیغام کرد 

حالا آن ها خانه ی بزرگی دارند ولی برای من جا نیست 

یادمون نره وقتی رفتیم قاطی مرغا ، یه روزی جوجه بودیم 

حرفی نیست مراقب دلبر اولی باشیم 

دلبر دومی جاش تو دلته ، دلبر اولی جاش خونه سالمندان ؟ 

هیچ کسی نمیتونه بیاد به جات مادرم تا ابد 


Maryam
ویرا بانو
۱۲ تیر ۱۹:۳۶
سلام
ای جاااااااااااااانم دلبر اولی دلبر ابدیه:)))
پاسخ :
سلام 
خدا هم دلبر تو رو هم دلبر همه مردم دنیا رو حفظ کنه 
یزدان ...
۱۲ تیر ۱۹:۴۷
بله باید مراقب دلبر اولی باشیم:)
من که عاشق مادرمم@_@
پاسخ :
خدا خیرتون بده 
هواشونو باید داشته باشیم 
دلبر جاش تو قلب آدماس نه خانه سالمندان :-( 
kerman man
۱۲ تیر ۲۰:۳۱
سلام
بسیار زیبا خواهرم .
خدا توفیق محبت و خدمت به پدر و مادر رو به همه عنایت کنه ان شاءالله ...
موفق باشین .
پاسخ :
سلام 
ممنون لطف دارین 
ان شاء الله 
سجده گاه مادرم بهشت من ،مادر یعنی عشق ، مادر یعنی یه دنیا پشتته ، من به این عشق تا ابد مومنم 
مَـهدی (میرزای قدیم)
۱۲ تیر ۲۱:۰۳
تاثیر گذار بود
پاسخ :
:-) 
سام نجفی نیا
۱۲ تیر ۲۱:۳۲
عالی بود دوست من
پاسخ :
شما لطف دارین 
حسنا مـ
۱۲ تیر ۲۲:۵۲
عالی
دلبر اول همیشه عشقه
پاسخ :
بللللللللللللللللللللله که عشق ، خدا همه مادرا دنیا رو تندرست و باعزت حفظ کنه 
بهار ........
۱۲ تیر ۲۳:۰۰
مادر ...پرستار دلم...
زیبا بود...
پاسخ :
مرسی عزیزم ، لطف داری 
سید.ق.م
۱۳ تیر ۰۰:۴۷
سلام
ان شالله هیچوقت در چنین شرایطی قرار نگیریم که بخواییم چنین کاری بکنیم!
آدم نمیتونه ادعا کنه، یه دفه میبینی با وجود اینکه برخلاف عقیدت هس این کارو میکنی و خودتم شاید باورت نشه و امیدوارم چنین شرایطی پیش نیاد و مادرم و مادرامون همیشه در سلامت و آرامش و عزت و بی نیازی باشن و ما پیوسته بتونیم در کنارشون مادی و معنوی حضور داشته باشیم
من سر تا پای مادرمو میبوسم و سر تا پا میگم واقعا همینطوره ها ینی حتی کف پاهاشم میبوسم اما نمیتونم چنین ادعایی بکنم در حالیکه تصور چنین کاریو هرگز از خودم نمیکنم و باور ندارم!
به هر حال دوس ندارم مادرم نیازمند کسی باشه و دوس دارم بتونم بهترینا رو به زودی واسش رقم بزنم به حول قوه الهی

بهتره اگه قراره ازدواج باعث بشه که دلبر اولمون تنها و بیکس بشه، ازدواج نکنیم!
پاسخ :
سلام 
امید به خدا ، عشق فروختنی نیست ، پسرخاله م با مادرش اینا تو یه ساختمون زندگی می کنه از وقتی با دخترخاله م ازدواج کرد همچین مادرشو فراموش کرد ، وقتی قهر می کنه خانمش از خونه میندازتش بیرون یاد مادرش میفته 
قبل از ازدواج باید مراقب بوپد گیر مار خوش خط و خال نیفتی ، احترام به والدین باید ملاک اصلی ازدواج باشه 
کسی که به مادر خودش عشق نمی ورزه میخواد به همسرش عشق بورزه ؟ 
گاهی وقت ها دقت و ظن چیز خوبیه
Va hid
۱۳ تیر ۰۰:۵۰
عکس رو که تغییر دادید اثری گذاری مت به مراتب بیشتر شده! چرا همه چی اینقدر تلخ شده!
پاسخ :
چند وقت پیش رفته بودم درمانگاه داشتم نوبت می گرفتم صدای تزریقاتچی زن رو شنیدم که داشت با توپ و تشر با موبایلش صحبت می کرد ، نوبتو گرفتمو نشستم انقدر صداش بلند بود که نمیشد نشنید زبونش می گرفت می گفت : بهناز پاش به خونه بابا برسه خون به پا می کنم ، بابا این همه دارایی داره ببریمش خصوصی حالا منظورش چی بود به نظرت ؟ خانه سالمندان :-( 
از اتاق اومد بیرون منو دید و حال و احوال کرد و جریانو ازش پرسیدم گفت بابامو می خوان بزارن سالمندان چهره م تو هم رفت گفتم خانمشون چی؟ گفت : مرده ؛ از کلمه مرده خیلی ناراحت شدم ، گفت بابام خیلی دارایی داره من میگم خصوصی بزازیمش که بهش خوب برسند :-( 
خیلی بد دلم گرفت : لیاقت مادر ، کلمه مرده بود ؟ 
دوست ندارم بهش بی احترامی کنم اما لیاقت مادر ، چی بگم !
سید.ق.م
۱۳ تیر ۰۱:۰۰
از میون خاطرات زیادی که وجود داره یکیو بگم که حدود 7-8 سالم بود که تب شدیدی داشتم و مادرم همش مواظبم بود و نصف شب که همه خواب بودن و همه جا تاریکم بود برقا رو هم روشن نکرد و آروم اومد پیشم و پاشورم کرد و دستشو گذاشت روی سرم و یه دستمال خیس گذاشت روی سرم و بالا سرم نشسته بود و وقتی به پیشونیم یا دستام دست میزد یا حضورشو بالای سرم میدیدم، احساس میکردم که به درمان نزدیکتر شدم و امیدم به درمان بیشتر بود ینی احساس میکردم یه انرژی مثبتی با خودش داره و انگار نیمی از بیماری من خوب شده بود چون بهش اعتماد و اطمینان داشتم و این یه مسئله روحی و معنویه
هرگز پدر چنین نقشیو نداره و نمیتونه داشته باشه و خاک پای مادرم نیس(حالا اینو من از جانب خودم میگم با دیگران کار ندارم) و فقط الهه زن و الهه مادر میتونه اینقد آسمونی و شفابخش و آرام کننده باشه و جان رو پیوسته فداش کرد
خاک بر سرم آدم نیستم واقعا، مادرمو اذیتش کردم و نتونستم کاری واسش بکنم اما از خدا میخوام که کمکم کنه بتونم جبران کنم
دخترعمو با دل پاک زهراییت دعا کن تا بتونم واسه مادرم جبران کنم
پاسخ :
واسه همین که میگم مادر ، دلبر اول و آخر ، عشق ، مادر غم خوار ، هر کسی برای آدم کاری انجام بده بعدها رفتارش عوض میشه انگار شدی بنده ی اون اما ماااااااااااااااااااادر یعنی خدمت بی منت ، دو سال پیش پدرم گفت خواهرت هم مثل مادرته من قبول نکردمو گفتم هر کسی جای خودشه درست خیلی جاها کمکم کرده اما هر چی باشه باید اسمشو صدا بزنم ولی مادرو میشه عشق صدا کرد 
من عاشقانه مادرمو دوشت دارمو بهش وابسته م 
منصوره 🌹🌹🌹
۱۳ تیر ۱۳:۴۲
لطفا توی نظرسنجی وبلاگم شرکت کن
پاسخ :
الان میام 
نـــای دل
۱۳ تیر ۱۴:۴۲
خدا لعنت کنه کسانیکه پدر و مادرهاشون رو بندازن سالمندان..
پاسخ :
بابام همیشه میگه از هر دستی بدی با همون دست پس می گیری ، ما که پدر و مادرمونو تا ثانیه آخر مراقبت کردیم وضعمون اینه وای به حال شماها 
یادم باشه یه چیزی رو پی نوشت کنم تا عبرت سایر شه 
سید.ق.م
۱۳ تیر ۱۷:۰۲
مگه خواهرت چکار کرده واست که در حد مادرته؟
پاسخ :
من جراحی زیبایی فک ۸ ماه پیش انجام دادم خدا وکیلی مادری برام کردا هر دفعه ویزیت می رفتم اون هم باهام میومد ، دو هفته شب و روز خونه مون بود فقط شب می رفت می خوابید صبح میومد ؛ همیشه شرمنده زحمتاشم اما با حرف پدرم هم موافق نیستم ، زحمتای اونو میشه جبران کرد اما زحمتای مادرم نه 
صهبا
۱۳ تیر ۱۷:۳۵
این یه سال که همش تو خونه بودم و درس میخوندم شدیدا به مامانم وابسته شدم
در حدی که یه نصف روز بره خرید یا بره جلسه قران من افسردگی میگیرم
مامان خیلی خوبه.میبینم که با استرس من استرس داره.اینقدری که اون برا کنکور من استرس داره من ندارم...میبینم که چقد مواظبه من چی میخورم که مبادا سر جلسه کنکور حالم بد شه...
میبینم که چقد دعا میکنه.چقد بهم روحیه میده.چقد سعی میکنه خونه اروم باشه...
خدا همه مامانارو حفظ کنه
و اونایی که ماماناشونو میذارن خونه سالمندانو هدایت کنه... :( گناه دارن مامانا.الهی بمیرم برا دل اونا؛حتی اگه الزایمر داشته باشه یا مریضی سخت داشته باشه بازم روا نیست بذارنش اونجا :((((
باور کن الان اشکم در اومد
پاسخ :
به صهباخانم گل 
خدا برات مادرتو حفظ کنه ، میدونم مادر وقتی استرس داره چه حسیه :-( من از استرس های مادرم بی تاب میشم ، من روزی هزار بار مادرمو صورتشو گردنشو دستاشو می بوسم ، عاشقشم 
خواهرم میگه میخوای خودتو لوس کنی ؟ میگم نه به خدا ، بابامم همین طور سرشو می بوسم 

صهبا 97
۱۳ تیر ۲۲:۳۱
ممنونم . همچنین مامان شمارو
حس بدیه.دوست دارم یه نتیجه خوب بگیرم از کنکورم که شاد بشه.دعا کن برام.همین جمعه کنکور دارم.همه خونه استرسه.هممون استرس داریم :(
میدونی چون امسال من همش تو خونه بودم خیلی به مامانم وابسته شدم و طاقت ندارم یه لحظه ناراحتیشو ببینم...
خواهر منم همینو میگه
بعضی وقتا میگه مث گربه لوسا اینقد به مامان نچسب :D
من دستشونو میبوسم.وقتی هم مامانم خوابه پاشو میبوسم...
پاسخ :
سلامت باشید 
برای تو و همه کنکوری ها دعا می کنم ، امیدوارم بتونی نتیجه مطلوبت رو به دست بیاری و خوشحال باشی ، دعای مادر ، دعای مادر ، دعای مادر ، ستایش مادر تضمین آرامش و خوشبختی آدم هاست ، غافل نشو از این الماس کیمیا 
مادربزرگ من فوت کرده اما هنوزم فکر بابامه و خوابش میاد و باهاش حرف می زنه ، می بینی حتی بعد از فوتشون هم فکر اولادهاشون هستند ، حالا حیف نیست کسی که کلمه " عشق " هم براش کمه رو بهشون بی احترامی کنیمو ازشون غافل شیم ؟ :-( 
مادر یعنی الماس ، چراغ خونه 
سید.ق.م
۱۴ تیر ۰۱:۰۲
بابا دمش گرم چه آبجی مهربونی، دستش درد نکنه ان شالله خدا خیرش بده
الان فکت در چه حالیه؟ اذیت نمیکنه؟
پاسخ :
آره خدایی 
نه اون قدر ولی به هر حال عمل فک یکی از سخت ترین عمل هاست 
سید.ق.م
۱۴ تیر ۱۱:۱۰
ان شالله کاملا خوب بشه و رنجیو متحمل نشی دیگه
پاسخ :
مرسی 
صهبا
۱۴ تیر ۱۲:۱۴
ممنوووووون
بدیش اینه که من دانشگاه مشهد میخوام (خوش اشتها!!) و دانشگاه مشهد هم تا زیر 200 میگیره فقط :/

خیلی دوست دارم مامانمو به ارزوهاش برسونم.کربلا ببرمش،قران حفظ کنم (دوست داره حافظ بشم)،اشپزی خوب یاد بگیرم ( تو این دوره یک ساله هرچی بلد بودم یادم رفته) دکتر بشم و ...
مامانا چقد خوبن؛نمیدونم بخاطر مامان بودنه و ما هم وقتی مامان بشیم اینقد خوب میشیم یا نه ویژگی شخصیتی مامانایی از اون نسله که اینقد خوب و فداکارن...

یکی از اشناها شوهرش سرش هوو اورد،یه زن ... و خیابونی رو که ارزش نداره تو صورتش تف بندازی
بیچاره زنش،فک کن یه عمر،بیست سال یا بیشتر پا به پای شوهرت زحمت بکشی،قناعت کنی،براش بچه بیاری،اون وقت...
وقتی میبینمش اشکم در میاد،بخاطر بچه هاش مجبوره اون انگلو تحمل کنه و طلاق نگیره :( فک کن شوهر عوضیش میاد تو خونه و جلو زنش از اون زنیکه هرزه تعریف میکنه ، از س... شون و از لوندی های اون و ... یا جلوی زنش زنگ میزنه به زنه و ... :((((
زنش زن مظلوم و بی دست و پایی نیس،ولی سکوت کرده و دیگه نسبت به زندگی سرد شده و فقط بخاطر بچه هاش و اینده شون تحمل میکنه
پاسخ :
مادر یک فرشته ست که فقط بال نداره ، خدا کنه هیچ مادری بال هاشون باز نکنه :-( وقتی به اون روز فکر می کنم غمم میگیره 
ان شاء الله با تمام تلاش های که کردی و دعاهای مادرت رتبه ت زیر ۲۰۰ میشه ، آدم برای رسیدن به آرزوهاش حتمأ تلاش می کنه دیگه ، استرس نداشته باش اصلا 
وای راست میگی ؟ بعضی مردها زن دوم گرفتنو سند بهشت میدونند کثافتا 
صهبا
۱۴ تیر ۱۶:۲۶
اخ اخ :((((
ممنونم.ان شا الله
مسئله همینه که من امسال همه تلاشمو کردم.میترسم نتیجه مد نظرمو نگیرم و از خودم نا امید بشم :(
اره.نه این مرتیکه ادم نیس اصن.زنه مخشو زده.چون یارو پولدار بوده :| قیافش شبیه میمونه ولی خو پولداره...
پاسخ :
خواهش می کنم 
از قسمت آخر حرفات خیلی ناراحت شدم ، خدا نسل اینطور آدما رو منقرض کنه 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان