افـکــاری بــه رنـگ رژ کــالـبــاسـی
سلام
همه ی ما از نوزاد تا جوان پشت در اتاق تزریقاتچی ایستاده ایم که تزریقاتچی پیر و چروکیده در را باز کند و با چهره رنجور صدایمان کند و فیش معاوضه ی افکار حقیقی مان با افکار سال ۲۰-۳۰ را به او تحویل بدهیم و بعد آمپول خرافات هایمان را به او بدهیم بی خیال از عالم و آدم روی تخت دراز بکشیم و تزریقاتچی که سال هاست از زندگانی انصراف داده کارش را انجام دهد و چشم های پاک و سالم مان را تیره و تار کند که حتی تفاوت خنده ها و گریه ها و تعجب ها و سوال را نفهمیم پرت شویم در سال هایی که متعلق به آن نیستیم و برویم کنار پیرزن ها و پیرمردهای کوچه نشین شانه زیر قالیچه ها ببریم وپهن کنیم تا بنشینیم سبزی پاک کنیم و تصمیم بگیریم که امروز چه خرافاتی رو تفت بدهیم و برای آینده گان به ارث بگذاریم ؟
قسم به آن نوزادی که گریه هایش چندثانیه پیش اشک شوق مادر و پدرش را روی گونه هایشان لغزاند ، مرگ جز پدیده های غیرقابل پیشگیری ست ، هیچ کسی در مقابل مرگ تاب نیاورده است
زنی که شوهرش فوت می کند دوست نداشته این اتفاق غمبار در زندگیش بیفتد این خواست خداست ، زنی که طلاق گرفته است هیچ وقت دلش نمیخواسته طلاق بگیرد کارد به استخوانش رسیده یا انتخابش اشتباه بوده و دوربرگردان زده ست ، آن ها دیو دو سر نیستند که بخواهند بخت و سرنوشت ماه داماد و پرنسس بانوی خیره به کتاب قرآن مقابل سفره ی عقد را بدزدند ، درختی که تنش زخمی ست زودتر می شکند شاید به زور و چنگ و دندان زندگی به رنگ بی شوهری یا مطلقه گی ش را حفظ کرده ست شاید او رخت آویز غم هایش را کنار زده و بهترین لباسش را به تن کرده و زیباترین آرایشش را کرده تا در آن مراسم شرکت کند اما یک نفر که تیپ چنین و چنان زده می آید و او را به خاطر بیوه بودن یا مطلقه بودن از اتاق عقد خارج می کند و دوباره او را به دنیای غمگینش پرتاب می کند ، غافل از آن که همان قرآنی که مقابل پرنسس شان است خواست که همسرش نباشد یا به زنی که زیر سایه ی پلاکارد مطلقه دوران از سر می گذراند قدرت داده تا از زندگی که تمرین جهنمش بوده را ترک کند ، چه کسی از حال او آگاه ست جز خدا ؟ چه کسی به ما یاد داد که افکارمان را تفتیش کنیم ریشه های پوسیده ای که منجر به دل شکستن بنده های خدا میشود را بکشیم ؟ اصلا به ما باد ندادند چگونه سرهایمان را باز کنیم چه برسد به تفتیش و ریشه کشی !!!!! خدا خریدار دل های شکسته ست مبادا آغاز زندگی هایمان با اشک های کسی باشد ، هیچ کسی تحت هیچ شرایطی به دیگری برتری ندارد نه مجرد به مطلقه نه متاهل به مجرد نه متاهل به بیوه ، همه ی ما راه طولانی تا مرگ در پیش داریم هیچ کسی از ساعت دیگرش آگاه نیست چه برسد به بخت و اقبالش ، زنی که ظلم را تاب نمی آورد و طلاق می گیرد محترم تر از زنی ست که تمام تنش کبود از جور و جفای افکار پوسیده و قدیمی ست
دل شکستن هنر نیست ، اشک های همدیگر را در نیاوریم ، زیر خرافات هایمان را خاموش کنیم