درآغـوش تــوهـم تــمــدن
سلام
خرداد ماه امسال کلاه تمدنم را به سر گذاشتم و عطر فرهنگم را به دستهایم کشیدم و کرج را به قصد دیدن مراسم گلاب گیری کاشون ترک کردم همه چیز خوب بود و من برای اولین بار هوای کاشان را تنفس کردم بنا داشتیم یک به یک از آثار تاریخی بازدید کنیم از حمام فین تا آبشار خیلی دوست داشتم که از حمام فین بازدیدی داشته باشم بعد از صف ایستادن و پرداخت بلیط وارد محوطه شدیم و چشمم به لباس سبز و زیبای باغ افتاد و محو تماشا بودم تا اینکه اندک سیاهی میان سبزی ها دیدم کنده کاری هایی که روی درختان کرده بودند و دل خجسته ی مدیریت باغ که قدم به قدم روی تابلوها نوشته بود ما را در حفظ آثار باستانی یاری بفرمایید !!!!
چقدر دلم برای آیندگان دانشجوی کارشناسی آثارباستانی سوخت که باید چند واحد بیشتر پاس کنند تا بفهمند خط نوشته ی اکبر و مهناز ارزش تاریخی ندارد و فقط یک ابراز عشق لوس است ؟
چقدر دلم میخواست که در کارگاه های مادر و کودک به مادران بیاموزند که به فرزندانشان بیاموزند چگونه بدون اینکه قاه قاه بخندند با تبسم بخندند و بعد خنده ی شان مبدل به اشک و بغض شود وقتی به یادگاری هایی که روی آثار باستانی ما نوشته ایم ؟ به آن ها بیاموزند چگونه یک گلمن آب محیا کنند و بریزند روی بناهای تاریخی از دست رفته و آبش را بخورند ؟
روبه روی حمام فین زنی را دیدم که درون جوی به همراه کودکش رفته و کودکش در حال ادرار کردن در مقابل تابلوی عاجزانه ی مدیریت ناگهان کلاه تمدنم ناجوانمردانه از سرم افتاد برگشتم که ببینم کیست دیدم یک توریست بور با موهای گندمی و یک کوله ی پشتی با تعجب بسیار به آن صحنه می نگریست تعجبش را می شد از آب معدنی که در دستش خشک شده بود فهمید و از آن بدتر پیرزن خجسته دلی که کمی پایین تر مسح پاهایش را می کشید با آب نجس !!!!
از پله ها بالا رفتیم و وارد حمام فین شدیم کوتاه بودن درگاهی ها و تنگ بودن آن تدبیری تاریخی داشت و به صف بازیدکنندگان اضافه شدیم و با فشار ناخواسته به داخل حمام رفتیم و چند پله هم بود و خدا رحم کرد حس کردم وگرنه معلوم نبود چه به سرم می آمد ، گرمای کلافه کننده ای روی صورتم را نوازش می کرد مثل ماری که در کویر روی شن ها می رقصد و کلافه یشان می کند خیلی علاقه داشتم که به مقتل امیرکبیر بروم اما خبری از مجسمه ای که می گفتند نبود فقط خزینه اش بود که درونش چند مجسمه ی انسان بود که مثلا در حال شستشوی خود بودند خیلی جالب بود در آن حال و هوا بودم که شنیدم زنی داد زد راه رو باز کنید این خانم حالش خوب نیست ناراحتی قلبی داره !!!! من که قلبم سالم بود حالم آن طور بد شده بود دیگر آن که ناراحتی قلبی دارد که باید با دیدن ازدحام و درگاهی کوتاه و کوچک بفهمد که مناسبش نیست حتی اگر تابلوی اخطار مقابل درب را ندیده باشد با دیدن اینکه آن زن خارج شد میخواستم به جلوتر بروم که دیدم زنی داد زد یا حضرت عباس نزدیک بود پام قلم بشه برگشتم نگاهش کردم دیدم پاشنه ی ۱۰ سانتی پوشیده آمده سفر !!!!!!! و از آن متعجب تر اینکه میخواسته از بناهای تاریخی بازدید کند !!!!!!
میدانستم که آبشاری هم هست و آن طور که شنیده بوم سربالایی وحشتناکی دارد و دعا کردم که کسی را داشته باشد تا بقیه ی اعضای خانواده ش به برای دیدن آبشار می روند پیشش بماند و با هم صحبت کنند گرچه تنقلات بسیار بود