بـغـض مــرا شـانــه مــیــکـنــی؟
سلام
این نظمی که در جهان حاکم هست نشان از خدای توانگری دارد که قادر است در کسری از ثانیه بودن را به نبودن و نبودن را به بودن که گاهی پاپیون بودن کسی را به دست های سخاوتمندانه ی بنده هایش گذه می زند که امضا کند حکم پرواز عزیزش را و گره بزند پای یک انسانی که ته اندیشه هایش از فکر مرگ کبود است ، چه خوب است که کسی را بتوانیم پا بند این زندگی کنیم ، به عزیزان مان اجازه ی مردن ندهیم ، چرا باید عطر تن عزیزان مان بپرد ؟ آن ها باید باشند آن ها حق ندارند به یکباره و الکی ما را ترک کنند ، حالا که از نظر پزشکی امیدی به بودن آن ها نیست به داشتن آن ها به صورت پازل قانع باشیم ، روزی فرا می رسد که مهر نماز ما دل تنگی اش را برای زمزمه های نجواگونه مان را فریاد می کشد حالا که ما می میریم و به دعوت حضرت عشق لبیک میگوییم چه بهتر که کوله بارمان را که از گناه پر کرده ایم با اهدای عضو سبک کنیم و از این دیار نا آرام پر بکشیم ، آخرین رویای من استفاده شدن از کارت اهدای عضوم است چرا که من دوست ندارم به یکباره تمام شوم من از نبودن مطلق فراریم ، من از اشک هایی که از نبودنم ریخته خواهد شد تنم می لرزد ، من چرا باید خودم رو از عزیزانم پس بگیرم؟ من به خودم و دنیا قول دادم که نامردی نکنم