عـشـق هــای آلـوده
سلام
همین الان که صفحه ی ارسال مطلب جدیدم رو باز کردم زیر نور یک انفجار مهیب قرار گرفتم و نگاهم به سمت پنجره رفت و به فکر فرو رفتم ، آیا جنگ است ؟ چه جنگی مهم تر از کرونا ؟ وقتی که از پنجره به پیاده رو نگاهی می اندازم می بینم که بعضی از افراد بدون دستکش و ماسک با ژیت شجاعت در حال قدم زدن هستند !!! نمیدانم چه کسی را می خواهند در میان رقاصی دستکش ها و نایلون های خرید کنار باغچه ها گول بزنند؟ آن بزرگواری که ۶ نفر را سوار پراید می کند و خودش و بچه ش که هیچکدوم ایمن نیستند از ماشین پیاده می شود و نانوایی می رود و بعد نان را بدون اینکه در سفره بگذارد در دستش می گیرد با نیشی تا بناگوش باز می رود در پشت ماشین رو باز می کنه نان را روی پای آن ۴ نفر که به زور کنار هم نشستند میگذارد و نان قشنگ متبرک به تنفس نفرات داخل ماشین میشود در مغزش چه می گذرد ؟ بزرگترین ترسش چیست ؟ دروغ نگویم پیرزن ته کوچه ی ما واتساپ و تلگرام ندارد اما یه پیمانه چای در خانه ش پیدا میشود دم کند و به قول خودش تلویزیون را باز کند و ببیند اخبار چه می گوید ؟ این همه این ویروس کشته داده اون وقت طرف می آید نان داغ را مستقیما روی پای سرنشین عقب میگذارد که بخواهیم نکات مثبت هم در نظر بگیریم از در خانه که بیرون آمده درب را قفل کرده درب آسانسور و درب شیشه ای پارکینگ و دستگیره در که منشا آلوده گی هست زده بعد هم با دستش نان را جا به جا می کند که نسوزد
قشنگ نان با طعم مرگ به خانه می برند یا آن دو دختری که دستکش فریزی دستش کرده و ماسک زده شانه به شانه ی هم عاشقانه راه می روند و تلو تلو میخورند و قشنگ پیداست کار واجبی ندارند و از سر بیکاری اومدند بیرون معلوم است که کرونا می آید همه ی مان را می کشد آن کس که کار واجب دارد و آن کس که کار واجب ندارد با هم ادغام میشوند و شهر شلوغ میشود و دودش در چشم قرنطینه ای ها می رود