غـنـچـه هــای خـوشـتـیــپ


سلام 

این همه وقت میزاری برای ثبت کردن باورها و عقایدت اما یکی از راه میرسه با یک صحنه همه رو پخش و پلا می کنه ، آدم حیفش میاد 

کجا رفتند زنان و مردانی که مصداق مرام و لوطی گری بودند ؟ در همه حال فریادرس بودند چه در عزا و چه در عروسی و چه در میهمانی های بزرگ ؟ آن هایی که التماس می کردند زنانه را در خانه ی ما بگیر یا برعکس ؟ زنانی که پاشنه ی معرفتشان همیشه کشیده بود ؟ خوشتیپ هایی با چادرهای ضربدری بسته به پشت گردن؟ مردانی که شتابان میدویدند تا یک نابینا را از خیابان رد کنند و ویلچر نشین ها هرگز طعم اشک را کنار خیابان نچشیدند از بس مردم مشتی بودند ، پیرزن هایی که هرگز حس پیری بهشون دست نداد چون لوطی هایی بودند که میوه رو تا دم در خانه ی شان بیاورد نه مثل حالا که صدای نفس نفس زدنشان را می شنوند اما کسی به روی مبارک نمیاورد البته من هم خوب بلدم توجیه کنم که اعتماد کمرنگه 

آدم ها دو تا چیز گرانبها دارند که اگر جایی جا بگذارند ارزش دور زدن از نزدیکی های خانه ی شان را دارد تا برگردند و پس بگیرنش یکی ساعت مچی که با آن قرار گذاشتند و دیگری لباسی که با آن قول داده اند ، شاید فراموشی مصلحت امروزی هاست شاید بشه کورسوی امیدی به این دو تا چیز داشت که فراموش نمی کنند قول و قرارهایشان را ، وعده هایی که می دهند فلان روز می آییم برای مهمانیت کمک می کنیم غصه نخور نمیخواد ظرف یکبار مصرف بگیری بعد خوشتیپ و خوشبو بعد از آمدن مهمان ها می آیند خودشان را غنچه می کنند تا پذیراییشان کنی آنجاست که تندی پوست گردو در چشمانت هم فرو می رود ، مگر چه فرقی بین مادرهای کمربسته ها با امروزی ها بود که امروزی ها این چنین شدند ؟‌ خدا بهتر می داند وقتی حرف از لوطی گری و مرام میزنی چه مثالی در ذهن میاورند ؟‌ وقتی هم که بخواهی مرامی پاشی کمک کنی نمیدونی بقیه این لطفت را پای چه خواهند نوشت ؟ حمالی یا لطف ؟ شاید همین فکرها و تفاوت افکارهایمان ما را به این روزگار دچار کرده ، به گمونم حدسم درست باشه کاش میشد بعضی از چیزهایی که جمعی هست تعریف دیکته وار داشت همه یک عقیده رو داشتیم شاید پاهایمان برای کمک کردن به دیگران عقب نمی رفت ، انصاف هایمان لا به لای تقویم ها بی خبر دفن شد ، یکی کل کارها  روی دوشش باشد و جمع کثیری در قیافه ی شاهزادگی 

فعلا این فکر در ذهنم هست که شاید یکی از دلایل کم شدن رفت و آمدها همین غنچه شدن ها باشد آخه همه که وضع مالیشان ضعیف نیست ، کاش استفاده از اینترنت همراه در مراسم ها هم بی حیایی بود مثل خیلی چیزهای دیگه چنان سر مبارک را در صفحه ی موبایل فرو می برند که اصلا متوجه گذر زمان نمیشوند شاید همان با مرام ها و لوطی ها که اینترنتشان نگذاشت خودی نشان بدهند 

Maryam
دچارِ فیش‌نگار
۰۲ خرداد ۱۱:۳۹
سلام بر منتقد اجتماع :)
پاسخ :
سلام 
میم میم
۰۲ خرداد ۱۱:۵۹
سلام
من فکر میکنم مردم دیگه رمق ندارن. دیگه توان خوش بودن ندارن.
دیگه انگیزه با هم بودن ندارن
نمیدونم درست متوجه مطلبت شدم یا نه ولی مردم دیگه حاضر نیستن پای گپ و گفت های شبانه و دور همی همدیگه بشینن و غم و غصه های همدیگه رو بشنودن. مردم ما مُردن. خبر ندارن
پاسخ :
سلام 
بیشتر منظور من کمرنگ شدن همدلی و نامردی کردن در حق یه مظلوم هست ، مثلا فکر کن ۴۵-۵۰ تا مهمون داشته باشی بعد با وجود این همه فامیل فوق العاده نزدیک دست تنهات بزارن 
یا بهت قول بدن کمکت می کنند بعد به قول قدیمی ها دستتو بزارن تو پوست گردو 
واقعا هیچی سر جای خودش نیست ،فقط ادا ، فقط ژست 
مریم سادات موسوی
۰۲ خرداد ۱۴:۲۴
متاسفانه خواهر ا برادر خبر نداره ...........................
پاسخ :
خوش آمدی مریم عزیز 
کاملا موافقم ، اما این تمام پست نبود ، میگم چرا انقدر کمک کردن به دیگران کم شده ؟‌ وعده های الکی دادن زیاد شده؟
نـــای دل
۰۲ خرداد ۱۵:۲۳
اون صفا و صمیمته رفته دیگه..
از بس در جامعه دروغ و تزویر زیاده شده پدر به پسرش اعتماد نداره...
پاسخ :
واقعا ، کاش اون روزا دوباره برگرده 
Blue Moon
۰۲ خرداد ۱۵:۴۲
واقعا درست میگی... طرز فکرا عوض شده به قول تو ادم بخواد هم به یکی کمک کنی نمیدونه اون به چه منظوری برداشت میکنه. مثلا یکی میگفت خواسته کمک کنه وسایل پیرزنی رو تا خونه ببره و پیرزنه با کیف زده تو سر بنده خدا!
ولی خب کلا من میگم آدم نباید ابایی داشته باشه برای انجام کار خوب حتی اگه بقیه به منظور بد بگیرن. مهم اینه که آدم از ته دلش میدونه نیتش از این کار چیه و از اون مهم تر خدا میدونه. ببخشید پرحرفی کردم
پاسخ :
کاملا موافقم 
مات و مبهوتم از کار پیرزن ، مردم دیگه به هیچکسی اعتماد ندارند حتما پیش خودش فکر کرده شاید دزده 
مهربونی کردن و لطف کردم هم مثل بازار می مونه باید تقاضا باشه که عرضه انجام بشه که متاسفانه به خاطر بی اعتمادی تقاضایی نیست 
خواهش می کنم گلم 
همراز دل
۰۲ خرداد ۲۳:۱۹
تاریخ انقضاء مرام و معرفت‌هایی که تو دوره گذشته بوده خیلی وقته برای بعضی از امروزی‌ها تموم شده‌ست، انگار با آدمای همون زمان دفن شدن، قبری هم مثل آدما ندارند که گه‌گاهی با رفتن سرخاکشون یادی ازشون بشه و برای مدتی هم که شده زنده بشن.
حال و هوای گذشته و معرفت آدماش شده یه چیز کمیاب و نادر، گاهی اوقات و بعضی جاها هم کلاً منقرض شدن، درست عین دایناسورهای ماقبل تاریخ که دیگه اثری ازشون نیست.
الان بیشتر دوره، دوره خودبینی و خودخواهیه
پاسخ :
خب مقصر این بد شدن ها دوران و عصر نیست ما هستیم ، نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتیم انقدر بد بشیم ؟ البته یه نکته ای هم هست که قابل چشم پوشی نیست ‌اون هم عدم مشغله های معیشتی و اجتماعی بود ، در همین زمینه ی مشتی گری ، انقدر بعضی از افراد دزدی کردند و فورأ تو جامعه انعکاس پیدا کرد که حتی چشم راست به چشم چپ آدم اعتماد نداره چه برسه به اقوام و دوست و همسایه ، البته ریشه ی همین دزدی هم تنگنای معیشتی هست 
کسی هم بخواد با مرام باشه نمیتونه ، کاش به این نقطه از زندگی نمی رسیدیم 
الان هر کی به فکر خویشه 
سعید بیگی
۰۴ خرداد ۱۳:۲۱
سلام
مریم خانم؛ کاملا حق با شماست!
دوره و زمونه هیچ تقصیری نداره، این آدم ها هستند که رفتارشون بد شده. ما هر سال افطاری می دادیم. مهمون ها که فامیل هم بودند، با این که همه می دونستند که ما دست تنهاییم و خانم تنها کار آشپزی می کنه؛ اما یک ربع مونده به افطار می آمدند و فقط یکی دو نفر از هر طرف یک ساعت زودتر برای کمک می آمدند.
این در حالیه که وقتی می رفتیم خونه ی یکی از اقوام، خانم از لحظه ی ورود تا برگشتنمون کمک می کرد و اون ها هم اولش یک تعارف می کردند و بعد راحت اجازه می دادند کار کنه.
مردونگی زن و مرد نداره. قدیمی ها بیشترشون مرد بودند! نشستن و نگاه کردن رو یک دشنام و فحش می دونستند. اما انگار این روزها این کلاس گذاشتن ها آبرو و اعتبار میاره. خدا خودش کمکمون کنه که مثل قدیمی ها کمی انسانی تر رفتار کنیم. آمین!
ببخشید طولانی شد. :)
پاسخ :
سلام 
ممنونم 
موضوعی که مطرح کردید رو میشه از دو زاویه بهش نگاه کرد 
بابت قضیه ی همسرتون خیلی ناراحت شدم مخصوصا که می فرمایید بیماری آرتروز گردن دارند اما این بیماری نتونسته ایشون رو ذره ای از مشتی بودن دور نگهداره عالیه اما با توجه به اینکه ما نمیدونیم دیگران کمک کردن ما رو پایچی میزارند بهتره که همسرتون هم کمک نکنند ، حدس میزنمحتما کارهای سخت رو برای ایشون میزارند ، مهربانی مثل اسکناس میمونه باید برای  کسی خرجش کرد که ارزشش رو داشته باشه ، اینو پیش از رفتن به مهمانی به همسرتون گوشزد کنید ، ان شاء االله اون خانم ها به خودشون میان ، همسرتون از زور گردن درد نتونند بخوابند کدوم یک از اونا میان یه قرص بهش بدن ؟ 
محبت زیادی آفت میاره ، خیلی سختم بود همچین راه حلی بدم اما قضیه شما مظلوم بودن همسر شما و سوء استفاده بود ، میدوتم با این کارها دیگه مرامی تو جامعه نمی مونه اما .... 
خواهش می کنم 


Elham ...
۰۹ خرداد ۰۲:۲۶
میدونی دلم زندگی تو عهد قاجار میخواد
فقط برای صفا و صمیمیت خونه ها و خانواده ها
واسه صمیمیت محله و همسایه ها
واسه خیلی چیزای جذاب اون موقع:(
پاسخ :
شاید از زاویه امروزی بودن توی این عصر این رو دلت میخواد وگرنه تو هر عصری از تاریخ کم و کاستی هایی وجود داشته 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان