جمجمه پوک

سلام دوستان عزیزم

امروز اصلا قصد پست گذاشتن نداشتم اما مسئله ای پیش اومد که دیدم بیان کردنش خالی از لطف نیست خواهرم خونه ماست میگفت تو باشگاهشون یه خانمی هست که ۲۳ سالشه ۸ ساله ازدواج کرده !!!!! یعنی ۱۵ سالگی !!!!! همش دارم پیش خودم ۲*۲=۴ میکنم که یه دختر ۱۵ ساله تو خواستگاری که تو اتاق میرن با هم صحبت کنند چه حرفی میتونه بزنه؟؟؟؟ اصلا از زندگی و فراز و نشیب هاش چه تعریفی داره ؟!!! اصلآ اون پسری که میره خواستگاری یه دختر ۱۵ ساله چه فکری پیش خودش می کنه !!!! اصلآ به چه امیدی خواستگاری یه دختر ۱۵ ساله میره !!!! مگه زندگی بچه بازیه !!!! دختر ۱۵ ساله باید واسه عروسکاش ماتیک صورتی بزنه ازدواج و زندگی شوخی نیست که عیب نداره بزرگ میشه می فهمه و فهمیده میشه کجااااااااااا پسره رو پیر می کنه تا بفهمه چی به چیه !!!! تازه بفهمه چی به چیه می فهمه چه اشتباهی کرده !!! من خودم صاحب فرزند دختر بشم اصلااااا به هیچ وجه من الوجوهی زیر ۲۰ سال اجازه نمیدم به ازدواج فکر کنه ۲۰ سالش شد راجبه ازدواج باهاش حرف می زنم کمکش می کنم تا معیارهاشو مرتب کنه خواستگار هم زیر ۲۳ سال حق نداره حتی زنگ بزنه بی برو برگرد رد می کنم تا مطمئن نشم دخترم به آمادگی لازم برای ازدوتج نرسیده اجازه نمیدم حتی حرف ازدواجو بزنه ، ازدواج قانون داره ، کشکی نیست که من نمیدونم اینطور پدر و مادرها تو جمجمشون چیه ؟؟؟ دختر باید ۲۳ سال به بعد به ازدواج فکر کنه و در صورت وجود خواستگار خواستگار خونشون بیاد !!!! چه خبره ؟؟؟ فکر می کنند شوهرش ندن می مونه رو دستشون نترس به لطف خدا خودش یه مسیری یه جایی جفتشو رونمایی می کنه بالأخره یکی سهمشه کسی تنها نمی مونه !!!! ظلم به قرآن نکنید این کارو

Maryam
۵ نظر

گلدان بی گل

سلام دوستان عزیزم ظهر جمعه زیباتون بخیر
شنیدین که میگن عقل که نباشه جان در عذابه ؟ چرا آخه بعضیا تا میشینن شروع می کنند به شر و ور گفتن ؟ یه نفر هست که هر بار خونه ما میاد از بسم الله ... ، از این چیزا میگه حالا من که نمی ترسم چون باور نمی کنم همچین چیزایی که اون میگه رو چون ترس از باور شکل می گیره ، چند وقت پیش خونه ما بودن دوباره شروع کرد از این حرفا من نترسیدم اما خب خواهرم خیلی ترسیده بود و تا چند روز طفلک هر روز خونه ما میومد تا ریمو شه از ذهنش حالا داستان من ، دیشب حوالی ساعت ۱۲ رفتم بخوابم تموم اون حرفا تو مغزم مرور شد !!!! انقدر تو رخت خواب نشستم بسم الله ، بسم الله گفتم که نگو ..... نگید بابا نگید عه ، میگفت یکی از آشناهاشون تو خونه شون از اونا هست و باهاش حرف می زنند و کلا داستانی واسه خودشود دارند !!!! خب به ما چه ؟  به طفلک خواهر من چه ربطی داره ؟ آخه چرا باید تو همچین خونه ای زندگی کرد ؟ به خدا این حرفا دلیل اثبات شیرمردیتون نیست به پیر به پیغمبر نیست !!!! این طور آدما مشگل روانی هم پیدا می کنند انقدر تو نخ این حرفان بابا بشینید زندگیتونو کنید !!! آخه از این چرت و پرتا چی در میاد ؟؟؟ زود خوابم برد من مشگلی ندارم چون حرفاشو باور نمی کنم که به مرحله ترس برسه منکر خلقتشون هم نیستم وجود دارند  اما دلم برای خواهرم می سوزه دخترش هم روانیه می شینه فیلم زامبی نگاه می کنه بعد جفت می کنه ناخون می جوئه و می ره تو اتاق مامانش اینا می خوابه خجالت بکش خرس گنده ۲۳ سالته زشت میری تو اتاق مامانت اینا می خوابی !!!! من فیلم ترسناک نگاه کنم نمی ترسم چون تو نخش نمیرم و قبول دارم این یه فیلم و تخیل هیجان انگیز یه کارگردان همین ، فقط از فیلم جنگیر خیلی می ترسم میدونید چرا ؟ چون که ۵ سال بیشتر نداشتم نشستم نگاه کردم الانم که ۲۳ سالمه بشینم نگته کنم نمی دونم واکنشم چیه ولی فکر کنم باز بترسم واسه اینکه من پا به پای هر سکانسش ترسیدم و گریه کردم ممکن اون خاطرات واسم ریوویو شه و بترسم آخرین فیلمی که ترسناک بود دیدم یه فیلم کانادایی بود اگر اشتباه نکنم ، محصول ۲۰۱۳ اسم فیلمش" ماما " بود خیلی هیجان انگیز و جالب بود من تنها نشستم نگاه کردم روی تخت خوابم نه خانی اومد نه خانی رفت ساعت ۸:۳۰ شب ۱۱ هم خوابیدم ولی چیزی و که دیگران برات تعریف کنند تخیل خودته و اون هم پیاز داغشو زیاد می کنه و تو هم تجسم می کنی بیشتر آدم می ترسه تا اینکه فیلم رو تماشا کنی حالا با هر دزی که می خواد باشه
سری که توش مغز نباشه مثه گلدون بی گل

Maryam
۴ نظر

کاتر رویا

سلام دوستان عزیزم شب همگی بخیر و شادکامی

خب شاید بشه با جرات تو صورت دختری که مدعی به ازدواج فکر نمی کنه و یا قبلا فکر نکرده سیلی زد

مگه میشه به ازدواج فکر نکرد !!! قضیه فقط " فکر کردن " خب یه عده به خاطر تحصیلات ازدواجشونو به سالهای بعد موکول می کنند پس هر دختری فانتزی هاشو داره و شاید راجبشون با کسی حرف نزنه ، به نظر من یه دختر از سن ۱۷سالگی تو فاز فکری ازدواج میره و ممکن دچار هیجانات هم بشه و کاری به این حرفا نداریم اما از ۲۰ به بعد به دنبال معنای واقعی عشق میره و برای خودش منطقو ترجمه میکنه و یه سری فاکتورهارو به دست میاره و از ۲۰ بعد هم ریز میشه تو زندگی و حرفای خانمای متاهل !!!! حالا لپ مطلب اینه خواهشا پسران گرامی عزیز دل مادر و پدر لطفا به توصیه های والدینتون پیش از پا گذاشتن در منزل دختری گوش جان بسپارید واکنشگرهای منطقتونو غیرفعال نفرمایید !!! شما اگر ۲۰ تا تی شرت پاره کردید اونا ۱۰۰ تا پیراهن پاره کردند دنیای یک دختر با دنیای پسرها متفاوت !!!! دختر اگر عاشق بشه تموم دنیاشو آرزوهاشو با شما شریک میشه دیگه تو رویاها وفانتزیهاش تنها نیست !!!! اگر واقعا  عاشق طرف هستید و به قول معروف شش گوش دلتون با این دختر تماس بگیرید و  دنیای سرد و تنهایی یه دختر و تکون بدید !!!  دختر اگر عاشق بشه عشقش حرمت داره !!!! انقدر ریلکس از احساسات یک دختر عبور نکنید ، عشق مثه اسید وقتی دامنگیرتون بشه چشتونو تخلیه می کنه و گوش هم درگیر چشم و دیگه آه و فغان اطرافیانو نمیشنوه !!! قلبی که جریحه دار شه با قوری زیبا و باکلاس شکسته فرقی نداره دیگه جاش تو زباله دون ، یه دختر واسه عاشق شدنش زمان و انرژی میزاره لطفا قبل از گفتن دوستت دارم از خودتون بپرسید که آیا این دختر همون دختر شهر رویاهای منه یا نه !!! اگر هست که بسم ا... اگر نیست پا تو خونه ش نزارم خوب فکراتو بکنید دخترا از ۲۰ سالگی به بعد به ازدواج و ملاک و معیار و اینا فکر می کنند اگر خواستگاریشون برید و همو بپسندید یهو وسط بامبول در بیارید نمیتونید با چهارتا سکه روح زخمیشو التیام ببخشید !!!



Maryam
۱۱ نظر

سوسگ کمر شکسته

سلام دوستان عزیز خسته نباشید

موضوعی هست که خیلی وقت گوشه ذهنم داشت خاک میخورد و الان اوقات فراغتمه گفتم راجبش بنویسم ببنید خلقت دنیا براساس نظم و ترتیب یعنی رو هر چی ریز بشی به فلسفه ش پی می بری حتی تمساح بی ریخت یا اون شیر دریایی که حالم ازش بهم میخوره حالا سوال من اینه :با توجه به فلسفه ی آفرینش فلسفه  خلقت آدمای فضول چیه ؟ چرا بعضیا انقدر فضول هستند ؟؟؟ تو مسایل زندگی دیگران دخالت می کنند ؟؟؟ اما اگر کوچکترین اطلاعاتی بخوای راجبه زندگیشون بگیری سیم خاردار تو چشمت میره !!!! واقعا خلقت آدمای فضول لازم بود ؟؟؟؟ فضولی کردن اکتسابیه ؟ یا وراثتیه ؟ میخوام ریشه شو بدونم چرا یه سری ها خاله زنک هستند ؟؟؟ از اینکه خاله زنک هستند حالشون میزونه ؟؟؟ بعضیاها عین سوسگی هستند که با دمپایی صاف تو ستون فقراتشون کوبیدیا اما باز جون سگن راه میفتن تو زندگی مردم ؟؟؟ این چه حسیه آخه !!!! من اصلا آدم فضولی نیستم حالا غیبت میبت می کنما ولی فضولی نمی کنم آمار درارم ولی کسی چیزی بگه میشینم گوش میدم مثلا دو نفر هستند ها که یه وقتایی دلم میخواد بگیرم انقدددددددددر بزنمشون که صدای سگ بدن !!!! هر وقت در خونه و باز می کنی ها سراندر پا هیکل آدمو برانداز می کنند آخخخخخخخخخخخ که چقدر دلم میخواد یه تیکه ای بهشون بندارم تا مرده و زندشونم از کاری که اینا میکنه نهیشون کنند حس بدی دارم نسبت بهشون !!! دلم میخواد اینا گمشن برن از این منطقه سرنگون شن اگر بدونید چه حالی میشم وقتی می بینمشون !!! هییییییییز به تمام معناااااا !!!!







ضمن حمایت از آزادی بیان نطرات باید مطابق با قواعد سایت باشد برای مطالعه قوانین کلیک کنید

Maryam
۸ نظر

میخک های تهرون

سلام دوستان عزیز صبح دل انگیزتون بخیر و شادکامی

دیروز به همراه مادر ساعت ۱۵:۳۰ تشریف بردیم تهران جهت عرض ادب و نشان دادن رادیوگرافی مان محضر دکتر بزرگوار و برای اولین بار یک اتفاق جالب انگیزناک افتاد من در ماشین در حال حرکت خوابم می برد و هر بار با بوق ماشین کناری و بوق های گاه و بی گاه آقای راننده چرت ما پاره میشد و ما هم در حد مردن قلبمان می تپید من هرگز خواب در ماشین در حال حرکت رو تجربه نکرده بودم و مکرر این اتفاق افتاد صحنه ای دیدم که مرا به فکر فرو برد چشمان معصوم یک پسر که در چشمانش التماس فواره می زد که ازش گل بخرن و راننده ها بی توجه از پس و پیشش عبور می کردند دلم براش کلی سوخت من کسی را نداشتم که برایش گل بخرم تازه در آینده هم برای کسی گل نخواهم خرید بگذریم جلوتر پسر بچه ای رو دیدم که روی اسپورتیج ها و جنسیس ها به امید دست نوازشی شیشه پاک کن می پاشید و راننده سر جنگ با تلفنش داشت و برف پاک را زد و پسر لبخند تلخی زد و از کنار ماشین ما گذشت نمیدونم پیش خودش چی فکر کرده بود مگر هر کی جنسیس سوار است دل خرج کردن دارد ؟ اتفاقا آن ها ناخن خشگ تر از اهالی قشرهای دیگر هستند من اگر روزی جرات پیدا کنم گواهی نامه بگیرم و ماشین خریدم نه تنها پول شیشه پاک کردنش را می دهم بلکه پول غذایش را هم میدهم معنی نگاه مردم به آن ها مثل سوسگ سیاهی که کمرش با دمپایی شکسته و هنوز جون نکنده او دزد نیست ، هیز نیست ، زن باز نیست او محتاج نان شبش است همییییییییین طرف ۱۰۰ تا دختر در ماشین می برد ول بازی او را مهندس خطاب می کنند اما یک دستفروش یا آدامس فروش های چهارراه رو دزد !!!!!! نمیدانم چندین بار در طی روز آرزوهایش را زیر لاستیک های ماشین های ۲۰۱۶ و گذر موقت دفن می کند خدا میداند چه کسانی دلش را شکستند اصلا خدا آن ها را می بخشد ؟؟؟؟ زنی از یک مبلمان فروشی لوکس بیرون آمده و صدایش را کلش انداخته و با تلفن دعوا می کند و ما دیگر به اظهار لطف به جد و آباد طرف مقابل نرسیدم و زنی زیبا و چشمانی زیبا در پیاده رو می رود و مردی زانتیا سوار در نخ او واقعا هر بار تهران می روم سرسام می شوم از بوق های گاه و بی گاه ریبن های ست با تی شرت و بازوهای پر چربی مردان و گل فروش هاش
من همیشه از دستفروش ها خر ید می کنم من آدم پولداری نیستم شاید از قشر متوسط رو به مرفه باشم و کمر خم می کنم و جنس هایشان را چارخا می زنم و اگر به چشمم چیزی بیاید می خرم تا کمر مردی جلو زن و بچه اش خم نشود پارسال عید یک تونیک زیبا از یک دستفروش خریدم آنقدر هم زیباست که نگو هر بار مهمان خانه مان بیاد اونو می پوشم از بس زیباست و در مغازه های دیگر هم دنبال تونیک رفتم اما هیچی مثل اون نبود امسال عید هم از یک دستفروش خرید خواهم کرد حتی شده یک جوراب او دزد نیست !!!!! دنبال زن مردم نمی رود !!!! ماشینی نداردتا در نخ کسی برود و چشمش جایی جز کیف و جیب مردم را نمی بیند که ریبن بزند او از جیب مردم می خواهد یک شانه تخم مرغ بخرد در جیبش کارت رسنوران نیست قبض قرض هاشه اینو درک می کنم او دزد نیست یک انسان است بیاییم نگاهمان را نسبت به قشر دستفروش و آدامس فروش های چهارراه تغییر بدیم حتی اگر شده برای عید یک جوراب از دستفروش ها بخریم بببنیم چه سالی میشه امسال چرا که خدا برکت زندگیامونو با لبخند اون ها بیمه می کنه اگر همیشه لنگیم به خاطر اینکه انفاق نمی کنیم ، من شکر خدا هیچ وقت لنگ نمی مونم هر چی خواستم خریدم نمی خوام حرفای خوشگل خوشگل بزنما نه چون اصلا به سیسمم نمی خوره فقط می گم رحم داشته باشیم اگر قبول ندارید امسال و آزمایشی این کار و کنید نتیجه داشت ادامه بدید نتیجه نداد دیگه چیزی از دستفروش ها نخرید شما که چیزی از دست ندادید صاحب یه چی شدید حالا امسال سال آزمایش
خدایا کمکم کن نگاهامو کنترل کنم تا تیزی چشمانم دلی را جراحت ندهد
خدایا کمکم کن دچار خودبزرگ بینی نشوم
خدایا به همه مردم دل خوش بده تا کسی در خیابان با سایه اش حرف نزند
خدایا امسال و سال پر از خیر و حال و انرژی مثبت قرار بده
خدایا همه بیماران و شفا بده و شب عید همه در کنار هم باشند و کسی در لباس بیمارستان سالش را عوض نکند
خدایا امسال سال دلخوشی زوج های منتظر باشه و دامن همه شون سبز شه
خدایا کمکمان کن دل سالمندانمان را به دست بباریم و از ما همیشه راضی باشند
خدایا اسیران خاک ، تازه گذشتگان را ببخش و بیامرز
خدایا غم و درد و رخت عزا از همه مردم دور باشه ان شاالله
خدایا کمکم کن در خریدن لبخند یک کودک برای آزادی پدر زندانیش شریک باشم
خدایا امسال همه بتونند لباس نو بخرند
خدایا هیچ بنده ایت با مشگل مالی سالشو شروع نکنه
خدایا سفر همه مسافرا بی خطر باشه و امسال شاهد کشته شدن مسافران نوروزی نباشیم
خدایا هیچ جا جنگ نباشه و هیچ گوشه ای از این زمین پهناور حامل اشگ کودکی نشود
آمین
Maryam
۳ نظر

عجق وجق

سلام دوستان عزیزم صبح زیباتون بخیر و شادکامی :-)

دیروز صبح مادر گفت بعدازظهر میخوایم بریم خونه خاله اینا با اینکه اصلا در فاز مهمانی رفتن نبودم گفتم باشه و خواهرمم میخواست بیاد و حسابی کرخت بودمو دوست داشتم فقط بخوابم منتهی اگر بخوابیم پیرزن خطاب می شویم یه یکی دو ساعتی رو ول چرخیدیم و جواب کامنتا رو دادیم و اون یکی وب هارو هم کامنتاشو تایید کردیم و  ناهار و خوردیم و سپس رهسپار حمام شدیم و ساعت ۴ بیرون اومدمو موهامو خشگ کردمو خورد خورد شروع به آماده کردن کردم و آرایش کردمو به حول قوه الهی ان شاالله که تبارک الله در ورودی خونه رو باز کردیم و پوتین به پا کردیم و با آقای پدر خونه خاله رفتیم و خواهرمو مادرشوهرش و جاریشو نی نی با ماشین پدرشوهرش اینا میومدن اونا جلوتر از ما حرکت کرده بودن و ما رسیدیم اونجا بودن و نشستیم به حرف زدن و پدر هم اومد و یه سر پایی حال و احوال کرد رفت جایی کار داشت و گفت ۷ میام دنبالتونو مادر گفت خودمون میام و پدر رفت و نی نی خوشتیپ تا افراد جدید میان کمی در فاز یخ زدن و مات بردن میره و سپس شروع به نمک ریختن کرد و حسابی سرمون گرم شد
و بعدشم دستاشو باز می کرد بهم میزد که یعنی میخواد نی نای کنه و فی مابین دخترخاله تشریف آورد و حسابی چلوندش و نی نی میخواست نانای کنه و دخترخاله هم ازش باج میخواست و گفت بوس بده تا نی نای بزارم و اونم چند ماچ آبدار حواله ی لپ دخترخاله کرد و ضبط را روشن کرد و دیدیم خوشگل خانم طبعشون فقط با حامد پهلان آهنگ ساناز خانم سازگار و تو cd نداشتن و از موبایلش گذاشت و شروع کرد نانای کردن به همه هم نگاه می کنه دست نزنی به دستات نگاه می کنه و نمی رقصه و کمی هم خاله ی ما مذهبی تشریف داره و فاطمیه و از این حرف ها و همه هم گفتن ما می خوایم نی نی برقصه خودمون که نمی رقصیم و خاله شور گذاشته بود و کمی آورد خوردیم وای که چقدر خوشمزه بود تهشو در آوردماااا خخخخخخ زن نیست که هنرمند هزار الله اکبر و صحبت صحبت ، صحبت افتاد به دندونپزشکی و ما هم داشتیم چای با توتک میل می کردیم که حالمون بهم خورد تروخدا یکی داره یه چی می خوره از این حرفا نزنید می گفت رفتم دندونپزشگی دندونم چرک یا همون عفونت خودمون داشته دکتر کار می کرده چرک فواره می کرده حالا تصور بفرمایید توتک یه دستتون و اون یکی دستتونم فنجون چای قیافه مبارک چه شکلی میشه و از این بحثا با فهمیدن گند زدن دخترخاله خارج شدیمو بحث طلاق شد و فهمیدیم استان البرز طبق آمارهای رسانه ای طلایه دار است و بحث خیانت و از این حرفا شد و ما هم چند کلامی بلغور فرمودیم و خاله گفت طلاق زیاد و شناخت ها سخت شده و لازم به ذکر عروس خاله دوتا خواهر داره و هر دو خواهرش طلاق گرفتن با دو تا بچه و بعد صحبت بچه و اسم شد و خاله گرامی یادش نمیومد اسم " نوه خواهرشوهرش " چیه ؟؟؟؟ خخخخخخخخ بابا تروخدا این اسمای چرت و پرت چیه میزارین آخه باغتون آباد ، من هم گفتم " آمین " هم اسم پسره و دخترعموی مادرم اسم نوش " آمین " مادر هم با خنده گفت : اسم دخترشم باید رب العالمین بزاره 
Maryam
۱۱ نظر

فلنگ ها را باید بست

سلام شبتون بخیر و شادکامی

چند شب دیگر باید فلنگ را ببندیم و تشریف ببریم در ۲۴ سالگی !!!!

از الان تو این فکر هستم که از فردای تولدم چه چیزهایی و اگر بلد نباشم مورد مسخره دیگران قرار می گیرم ؟ چون بزرگ و بزرگ تر بودن فقط واسه سلام کردن نیست که یه سری آپشن ها باعث احترام گذاشتن میشه چه بسا که وارد یه شرکت یا اداره ای میشی باید واسه یکی کوچکتر از خودت از جا بلند شی و کلی تشریفات دیگه فعلا دارم رو یک سری اخلاق ها و رفتارم کار می کنم تا بتونم به معنای واقعی صاحب احترام شم ولی چیزی که هست از کپی پیست شدن خوشم نمیادا مثلا تو زندگیم الگو ندارم چون تعریف الگو رفتاری برای من با مردم متفاوت من میگم اگر قرار کسی الگو من باشه باید صبح تا شب کنارش باشم و قطع به یقین به یه سری تضادها می رسیم ... بعدشم هر آدمی باید " خاص باشه " یعنی اگر قرار باشه مثلا خانم x  الگو من باشه از خانم x تو دنیا زیاد میشه و من جام خالی میشه تو دنیا من با اخلاق و رفتارم خاص میشم حالا یکی با حرفای خوبش یا بدش خاص میشه آدمای بد اخلاق هم خاص میشن اما جاشون تو ری سای کلبین ولی به هر حال !!!!!

دارم به این فکر می کنم ۲۴ سالگی چطوریه ؟ دخترهای ۲۴ ساله چه جوری رفتار می کنند ؟ حال و هواش چطوریه ؟ چه رنگیه ؟

میدونید چیه ؟ من هیچ وقت در مقام بزرگتر قرار نگرفتم و یکی از آرزوهای محالم این بود که جای برادرم باشم ببینم ریاست یعنی چی ؟ حال و هوای فرزند ارشد بودن یعنی چی ؟ اون خیلی از من بزرگتره کاش میشد یه معجونی بود که شب می خوردی صبح پا میشدی میدیدی جاهای آدما تغییر کرده تو شدی فرزند ارشد و اون شده فرزند آخر ، اون ابهتشونو دوست دارم ، حرف شنوی هاشونو دوست دارم اما ته طغاری بگه یه لیوان آب بده !!!! همه فیشو فوش می کنند که خجالت بکش و فلان اما فرزند ارشد هر چی بگه باید کوچیکتر انجام بده و اگر انجام ندی گستاخ و بی ادب حساب میای ، تو اختلافات هم که پیش میاد تو باید کوتاه بیای :-(



Maryam
۲۸ نظر

تشویش آینده

سلام دوستان شب ۲ اسفندتون بخیر و شادکامی


من دهه هفتادی هستم و کلا خیلی به آدم ها و رفتارشون و کردارشون توجه می کنم و به خاطر می سپارمشون متاسفانه چیزهای خوب و به قول معروف دندون گیری از دهه ۶۰ های اطرافم ندیدم که کنارش یه کاش بزارم و پیش بفرستم به سمت آینده !!!! آخه من به قانون جذب به شدت اعتقاد دارم
اونایی که دیدم خیلی بی ادب و بی حیا بودند نه حرمت بزرگتر سرشون میشه ،  نه کوچکتر فقط یادگرفتند حرفشونو رک بزنند نه حرمت موی سپید دارند نه دست های چروکیده پدرشون  دارم به این فکر می کنم دهه ۶۰ ها که اینن وای به حال ۹۰ ها ۱۴۰۰ ها فکر کنم دیگه یه نون بردارند ما رو خوراک خودشون کنند !!!!

خیلی دوست داشتم بهش میگفتم بزرگی به انداختن صدا تو گلو و چهارتا فحش سرخ و سفید جلوی غریبه یا خیط کردن والدین پیش دیگران اما دهه ی هفتادی بودنم مهر سکوتمه نه میتونم نصیحتش کنم نه حتی تیکه ای بندازم فقط کاری که از دستم بر میاد تاسف بخورم همین خدا ببخشتشون

چیزی در بساط نداریم برای آرزوی کپی پیست بودن فرزندان آینده مان خدا نصیب گرگ بیابون هم چنین اولادهایی نکنه خدایا از همین جا اعلام بی جنبگی می کنم

میدونید هنر تو چیه ؟ اگر تونستی با ولوم پایین و شمرده و در کمال احترام به پدر و مادر خودت چیزی و تفهیم کنی هنره نه صدای کلفت

خدا به داد همه مون برسه سال ۹۵ هم داره نمور نمور تشریف می بره تا گیسشو به تاریخ گره بزنه



Maryam
۲۴ نظر

فنجون آخر

سلام دوستان

شاید این پست غم انگیزناک باشه

می رسد روزی که تمام وجودمان مدفوع موریانه ها می شود این زلمزیمبوها و برندها سرمایه کار اولادهایمان می شود و چیزی از این روزها چاشنی یک عصرانه در برزخ نمیشود فنجون ها یک به یک خیس می شوند و آویزان می شوند و فنجون مخصوص چای ما دستمال گریه های دگران می شود روزی  می رسد که پرده تراس را با حسرت می نگرند که شاید آن پشت ایستاده ایم باران پیش خاک مزارهایمان زور آزمایی می کند گل ها دست یک کودک کار خشگ پژمرده می شود و قاشق داغ به روی اندام کودک جا میگذارد و ما اندر فلک نالان حیرون می شویم
چرک روی لباس ها هم با شفاعت آب جوش پاک می شود نامه ی سیاه اعمال ما را چه کسی خواهد شست !!!!
ما زندگی نمی کنیم ما با یک قدرتی میان این جا و جایی که پس از سرفه خروارها خاک زندگی در آن سکنا می گزینیم زندگی می کنیم جک می خوانیم و انیستا و فالو هزارتا کوفت و زحرمار جمع می کنیم و شر و ورهای همو لایک می کنیم این شده زندگی ما میان یک دره عمیق لبخند می زنیم روی لبه تیغ توی تاکسی هم با علم به چرت و پرت بودن پست لاین و انیستا و .... نت می خریمو لایک می کنیم ساده چشم می بندیم روی گریه ها و قد کوتاه یک کودک که قدش به قر و اطفار ما نمی رسد ما خوابیم باید بیدار شیم و بفهمیم همان دست های سیاه یک کودک کار و لبخند پر دردش چاشنی غذای ماست در جایی که بهشت خطاب قرار می گیرد همان دست های کودک بشقاب ما خواهد شد نه پالتو ۶۰۰ تومنی و شال برند و ماشین و هیکل و صفت لاکچری که صرفا جهت قر و فرهامون سهم مون میشه شخصیتمون میشه اگر کودکی با دستان سیاهش و چشمان معصومش لایکت کرد بدون لایک زیری لایک خداست چه ساده دلخوش میشیم اگر با تمام قر و فرت لبخند رو زیر بارون روی لب یک دستفروش آوردی هر چند چیز کوچیک ازش خریدی لایک داری ، اگر لباس هایی که دیگه به دک و پزت نمی خورد و به جای انباشته کردن و نگهداشتن تا زمانی که سایز بچه ت شود به یک نیازمند دادی و کمر پدر از کار افتاده اش را راست کردی و عرق شرمو از پیشانی اش پاک کردی لایک کردی اگر روزی گذرت به گورستان افتاد و دختر یا پسری با چشمان بخیه شده و صدایی که روش صدا خفه کنه برای عزیزت روی مزارش آب ریخت و شست و پولی به او دادی و دلش خوش شد لایک داری اگر اضافه های غذایت را جلوی سگ یا پرنده ریختی لایک داری اینا لایک واسه لایک کپی پیست نکن چون هنر اصلی و کسی دیگه کشیده هنر نکردی خودت یک ایده شو که همه لایکت کنند کسانی که می بیننت و از همه مهم تر خدا لایکت کنه تو لایک هاتو نمی بینی اما خدا تعداد لایک هاتو می بینه
به نظر من همه آدما با لبخندهاشون ثروتمند و ارزش زندگی ما به دل خوشمون نه قر و قمیش هامون من هرگز به یک آدم پولدار حسادت نمی کنم و پشت چراغ قرمز به ماشین هاشون خیره نمیشم من به زن و شوهر عاشقی می نگرم که عاشقانه پیش هم ند و شادند پول کسی را هرگز لایک نخواهم کرد من صحنه ای دیدم توی یک چهار راه اون فقط لایک داشت پسری با چه قر و فری تمام دستمال های یک کودک دستمال فروش را خرید کودک گفت : این همه دستمال را میخواهی چه کار ؟ گفت : تو چیکار داری کودک همه ی دستمال ها را در حالی که نگاهش به داشتبرد مرد جوان بود داد و مبلغی را به او داد و پسرک گفت : زیاده عمو مرد گفت : نوش جونت و از محل دور شد اون لایک داشت اولین لایک و خدا داد و دومی من و مردم شهر ، امسال هم گذشت چند تا لایک گرفتی ؟؟؟؟ چند کیلوبایت فالو واسه اون دنیات جمع شد !!!! لایک جمع کن تا دیر نشده این سرما ست و لایک کنندگان حاضرند دست سیاهی را بگیر شب عید
Maryam
۰ نظر

روز برفی و شب سرد

سلام دوستای عزیزم شب سرد ۳۰ بهمنی تون بخیر و شادکامی
صبح که از خواب پاشدم داداشم گفت برف اومده نگاه کردم دیدم عه راست میگه گفتم چرا صبح دوست نداشتم از زیر پتو بیرون بیام نگو برف اومده ، نازی ( کاسگو) هم قفل کرده بود رو اسم من مریم ،  مریم ، چیکار کردی تو آع ، آع ، آع ، بخواب ، بخواب یکی نبود بگه آخه تو منو صپا کردی من بدبخت که خواب بودم ، مادرم هنوز پهلوش درد می کرد و صبحانه رو خوردیمو من مشغول شستن ظرف ها شدم نمیدونم چه حس بدیه شب فازش نیست ظرف بشورم و صبح ها می شورم و خواهرم تماس گرفت حال مادرمو بپرسه و مادر گفت حالم خوب نیست هنوز درد دارم و اونم گفت الان زنگ می زنم ببینم دکتر هست که بود و تماس گرفت گفت چند دقیقه دیگه میام باهم بریم دکتر و ساعت حدودای ۱۰:۳۰ اومد و دکتر رفتند و فرستاد آزمایش و سونو  که شکر خدا طبقه بالاش آزمایشگاهه و انجام دادن و یک ساعت دیگه آماده میشد اومدن خونه ناهار خوردیمو تلفن چی شدم  واسه سونو اونجایی که خود دکتر گفته بود زنگ زدم که ظاهرا ارث باباشو خورده بودم خبر نداشتم خلاصه ۱۱۸ تماس ، ۱۱۸ تماس ، ۱۱۸ تماس خسته شدم اقدر زنگ زدم و بر آن شدیم که تشریف ببریم همون جایی که دکتر گفته بود و حاضر شدیمو تاکسی سوار شدیم رفتیم ‌و دیدیم منشی ها و اپراتورهاش کلا یه چیزیشون میشد انگار نه انگار که ما وایستادیم داشتن باهم بلند بلند بحث می کردن من و مادرم رفتیم رو صندلی نشستیم و بالاخره رضایت دادن و خواهرم تونست چارتا کلام صحبت کنه و گفتند یه ساعت دیگه انجام میشه دکتر نداریم و خواهرم گفت اورژانسی و نمیتونه مادرم بشینه و اونا هم زنگ زدن طبقه بالا که دکتر فلانی هست یا نه که خدا خیری بود و گفت برید بالا رفتیم بالا مریض نبود و گفت : آب خوردید؟ مادرم گفت : نه و شدم سقاش و با ۵ تا لیوان آب راهی سونو شد و اومد و خداروشکر مشگلی نداشت و اومدیم بیرون خواهرم جایی کار داشت از ما خداحافظی کرد و ما هم تاکسی گرفتیم و خونه اومدیم و ساعت ۵ عصر دکتر میومد و باید می رفتیم نشون میدادیم تماس گرفتم گفت دکتر نیومده و ۵:۳۰ بعد از یه چای با مادر رفتیم و نشون دادیم سه تا دارو داد و خونه اومدیمو سونو رو خونه گذاشتیم و با مادر رفتیم پیاده روی ولی انصافا هوا سرد بودا در حد ریزش اشگ ولی رومونو سفت کردیم رفتیم یه چیز تعجب انگیزناک !!!! ماهی قرمز اومده !!! و یکی دوتا تنگ انتخاب کردم دونه ۱۴۰۰۰ تومن با زلمزیمبوش بدون زلمزیمبو ۷۰۰۰ تومن تصمیم داریم واسه عید امسال تنگ ماهی بخریم و نمیدونم چرا تونیک های امسال خیلی بی خود شده و به چشم آدم نمیاد نمیدونم چرا و واسه شام هم سور و سات ساندویچ خریدیمو تشریف آوردیم منزل و شام خوردیم و همچنان سوز میاد
این بود اولین پست روزانه من


Maryam
۱۳ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان